مزارات ایران و جهان اسلام

سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های ایران جهان اسلام (امامزاده ، بقعه، آرامگاه، مقبره، مزار، گنبد، تربت، مشهد، قدمگاه، مقام، زیارت، معرفی عالمان انساب، کتابشناسی مزارات و زیارت و انساب

امامزاده عبّاس ـ صدرآباد (ولى‏ آباد)

بقعه این امامزاده در میان قبرستان و گلزار شهداى روستاى صدرآباد، در 19 کیلومترى شرق شهر بوئین زهرا واقع شده است.

بقعه، بنایى ساده به ابعاد 14×10 متر است که شامل دو اتاق تو در توست و ایوانى در شمال شرق دارد. گنبد بنا به صورت غنچه‏اى به قطر 2 و ارتفاع 5/2 متر است. بام بقعه ایزوگام و در وسط بقعه ضریح آهنى کوچکى نصب شده است. در جنوب بقعه گلزار شهداى جنگ تحمیلى قرار دارد که ابهّت خاصّى به زیارتگاه داده است.

امامزاده ظهیر ـ قدیم ‏آباد

بقعه این امامزاده در میان روستاى قدیم‏آباد، در 11 کیلومترى جنوب باختر شهر قزوین قرار دارد.

اصل بنا بسیار قدیمى و به صورت مربّع و به ابعاد 5×5 متر مى‏باشد که چهار زاویه آن را با ایجاد چهار طاقنما و گوشواره به دایره تبدیل نموده و در نتیجه گنبد عرقچینى بنا را بر آن استوار ساخته‏اند. درِ بقعه از جانب شمال باز مى‏ شود و سه درِ دیگر در جهات دیگر دارد. بر روى دیوار خشت و گلى بقعه، گچ اندود شده و در وسط بقعه ضریح آهنى به ابعاد 20/1×2 متر قرار دارد که بر بالاى آن اشعار ذیل خطّاطى شده است:

 

این مضجع شریف که از عرش برتر است

  الحق ظهیر زاده موسى بن جعفر است

چون کعبه مراد ز هر سو که بنگرى

  روى خلایق از همه جا سوى این در است

باب الحوائج است چو بابش در این دیار

  حاجت طلب ز درگه او تا میسر است

اندر مراتبش چه بگویم که در جهان

  این رتبه بس در این که رضا را برادر است

اى دل نگر چو خلد برین بارگاه او

  خوشبو ز نامه ختن مشک و عنبر است

امامزاده صالح و محسن ـ یریجان

بقعه این امامزادگان در میان قبرستان عمومى روستاى یریجان از بخش مرکزى بوئین زهرا واقع شده و چشم انداز آن زیبا است.

بناى قبلى که از خشت و گل بود در سال 1388 تخریب نمودند و ضریح چوبى آن بر روى قبر نهادند و در حال ساخت بناى بزرگى در حدود دویست متر مى‏باشند. متأسّفانه از هویّت شخصیّت مدفون اطّلاعى حاصل نشد.

  • ۱۱۷۹

امامزاده سلیمان ـ بیدستان

بقعه این امامزاده در خارج از آبادى بیدستان در میان مزارع گندم و ذرت، در 10 کیلومترى جنوب خاور قزوین واقع شده است.

بنایى کوچک و هشت ضلعى که ابعاد هر ضلع آن دو متر و در سالیان اخیر ساخته شده است. درِ بقعه از جانب شمال باز مى‏شود و دو پنجره در جهت شرق و غرب دارد. گنبد بنا از داخل هرمى و از خارج کلاه خودى است که نماى خارجى آن را ایزوگام نموده‏اند. در وسط بقعه ضریح آهنى گهوره‏اى شکلى به ابعاد 20/1×2 و ارتفاع یک متر نصب شده است. در مقابل درِ ورودى بقعه، درخت توتى است که اهالى پارچه‏هاى سبزیى جهت برآورده شدن حاجت به آن دخیل بسته‏ اند.

امامزاده دو تن ـ کلنجین

بقعه زیباى امامزادگانِ دو تن، به فاصله 5 مترى بقعه سیّد عبدالقهّار و امامزاده على اصغر و در مجاورت مسجد جامع فاطمة الزهرا علیهاالسلام روستاى کلنجین، در 25 کیلومترى شهر آوج واقع شده است.

بنایى برج گونه که از خارج به صورت مدوّر و از داخل به شکل هشت ضلعى است و هر یک از اضلاع آن یک طاقنماى بلند محرابچه‏اى ساخته شد و در ارتفاع 3 مترى با انحناى دیوار، آن را به دایره تبدیل نموده و سپس گنبد عرقچینى بنا به قطر 4 و ارتفاع 2 متر را بر آن استوار ساخته‏اند. این بنا از سنگ لاشه و ملاط گل ساخته شده و اخیرا توسّط سازمان میراث فرهنگى مقاوم سازى و بندکشى و نماسازى با خشت و گل شده است. صورت دو قبر در داخل بقعه است که در گذشته داراى صندوق چوبى بود که به جهت فرسودگى از بین رفت و در گوشه‏اى انداخته شد.

  • ۱۱۶۴

امامزاده حلیمه خاتون و نرجس خاتون ـ عصمت‏ آباد

بقعه این امامزادگان در ابتداى شهرک عصمت‏ آباد در سمت چپ جاده بوئین زهراء به قزوین، واقع شده و از دیرباز مورد توجّه زایران است.

بقعه، بنایى نسبتا قدیمى است که در سالیان اخیر علاوه بر تعمیرات، توسعه‏هاى زیادى در آن صورت گرفته است. اصل بنا که متعلّق به دوره قاجاریّه است، شامل اتاقى به ابعاد 8×8 متر با ضخامت دیوار یک مترى است که چهار زاویه اتاقِ مرقد را با ایجاد طاقنما و گوشواره به دایره تبدیل نموده و سپس گنبد دو پوش بنا را بر آن استوار ساخته‏اند. گنبد از داخل به صورت عرقچینى و از خارج به صورت مخروطى است و قطر گنبد 6 و ارتفاع آن بیش از 4 متر است. در شمال، جنوب و شرق بقعه، شبستانى به ابعاد 5×10 متر احاطه نموده و ایوان بقعه نیز در شرق واقع شده است. دو گلدسته در جانبین مدخل اصلى بقعه تعبیه شده که از نوع آهن و ارتفاع آن بیش از چهار متر مى‏ باشد.

امامزاده چهارتن ـ اک

بقعه این امامزاده در ابتداى روستاى اک، در جانب چپ ورودى آن، بر روى تپّه‏اى با چشم انداز فوق العاده زیبا، در حدود 20 کیلومترى شهر آوج واقع شده است.

به اعتقاد اهالى، شخصیّت‏هاى مدفون در این بقعه، سید فتاح، جعفر، امّ لیلى و خاتون از نوادگان امام سجّاد علیه‏السلام هستند. بقعه به صورت برج مدوّر به قطر 5 و ارتفاع 5/7 متر است که 20/4 متر آن را ارتفاع و الباقى گنبد مخروطى و ساقه آن تشکیل مى ‏دهد. شالوده بنا از سنگ لاشه و ملاط گل ساخته شده و در سالیان اخیر گچ اندود شده است.

امامزاده جعفر ـ چسکین

بقعه این امامزاده در میان قبرستان عمومى روستاى چسکین، در 18 کیلومترى شرق شهر بوئین زهرا واقع شده است.

بنایى ساده و برج گونه به قطر چهار و ارتفاع شش متر است که در وسط آن صندوق چوبى به ابعاد 1×2 متر قرار دارد. شالوده بنا از خشت و گل ساخته شده و درِ آن از جانب مشرق باز مى‏شود و یک پنجره در جانب جنوب دارد.

در شرقِ بقعه شبستانى به ابعاد 8×10 متر در سالیان اخیر ساخته شده و قبر سه تن از سادات روستاى  چسکین در آن است که اسامى آنان عبارتند از؛ سیّد آقا بالا موسوى فرزند سیّد ابوالقاسم متوفّاى 1298 ه . ق، سیّد ابوالقاسم موسوى فرزند سیّد حسن متوفّاى 1311 ه . ق، و سیّد جلال‏ الدّین حاجى سیّد رضایى متوفّاى 1381 ه . ق. به اعتقاد اهالى، امامزاده جعفر از فرزندان امام هفتم علیه‏السلام است. به جهت روشن شدن ازن دیدگاه هنگامى که به شرح حال و زندگانى جعفر بن موسى علیه‏السلام خواهیم پرداخت.

امامزاده اسماعیل، ابراهیم و حلیمه خاتون ـ اسماعیل‏ آباد

بقعه این امامزادگان در انتهاى روستاى اسماعیل‏آباد، بر روى مرتفع‏ ترین جاى روستا با چشم انداز فوق العاده زیبا و دیدنى واقع شده است.

بناى قبلى که از خشت و گل بود در حدود 16 سال قبل تخریب شد و بجاى آن بناى مربّع شکلى ساخته شد که از داخل به صورت 8 ضلعى است و هر یک از اضلاع آن دو متر است و درِ ورودى آن از جانب مشرق باز مى‏شود و ابتداى آن، شبستان کوچکى به ابعاد 4×4 متر قرار دارد. براى دسترسى به بقعه از طرف شرق، 20 پلّکان به صحن و ایوان آن راه دارد.

در هر ضلع از بنا، یک طاقچه تعبیه شده و بر فراز آن گنبد دو پوشى اجرا
شده است. این گنبد به صورت عرقچینى به قطر 6 و ارتفاع 2 متر است که در
ساقه آن 4 پنجره جهت نورگیرى تعبیه شده و بر روى آن یک گنبد شلجمى
کوچک به ارتفاع 5/3 متر قرار دارد که بالاى آن را حلب پوش نموده‏اند. کف
و یک متر از دیوار بقعه سنگ‏کارى شده و الباقى گچ اندود است.

قبر امامزادگان به اندازه یک متر از کف بقعه بالا آورده‏اند و با سنگ مرمر
مزیّن ساخته و روى آن را پارچه سبز انداخته‏اند. زمین زیارتگاه بیش از
چهارصد متر مربّع است که دور آن دیوار کشى و موزاییک شده است.

  • ۸۴۸

امامزاده اسماعیل ـ یریجان

بقعه این امامزاده در داخل روستاى یریجان از بخش مرکزى بوئین زهرا، جنب حسینیه بزرگ و قدیمى آن واقع شده است.

شالوده بنا از سنگ لاشه و آجر ساخته شده و ابعاد آن 6×6 متر است و دو در در جانب مغرب و مشرق دارد. در وسط بقعه، ضریح آهنى کوچکى است که با پارچه سبز پوشش یافته است. بر فراز بقعه گنبدى عرقچینى به قطر 4 و ارتفاع 2 متر قرار دارد که از خارج ایزوگام و از داخل سیمان اندود است. ازاره حرم با سنگ گرانیت سفید تزیین شده است. در جانب غرب بقعه یک اتاق جهت آشپزخانه طرّاحى شده و زمین زیارتگاه بیش از هزار متر مربّع است. در جانب شمال بقعه، مسجد یا حسینیه بزرگى قرار دارد که مساحت آن قریب به سیصد مترمربّع  است و بیش از یکصد سال عمر آن مى‏ باشد.

امامزاده اسماعیل ـ منصور

بقعه با شکوه و بسیار عالى این امامزاده درمیان روستاى منصور در 26 کیلومترى شهر آوج و 110 کیلومترى شهر قزوین واقع شده است.

بناى منحصر به فرد این امامزاده که متعلّق به اوایل دوره صفویّه است، شامل ایوان، گنبد، رواق و صحن مى‏باشد. ایوان بقعه درشمال واقع شده و در طرفین آن دو رواق دوطبقه‏اى قرار دارد که از هرجهت راه پلّه‏اى به سمت بالا درطبقه دوّم راه مى‏یابد. ایوان به ابعاد 5×4 و ارتفاع بیش از 8 متر است.

امامزاده اسماعیل ـ خروس درّه

بقعه این امامزاده در انتهاى روستاى خروس درّه، کنار مسجد محل، در 12 کیلومترى شهر آوج و 110 کیلومترى شهر قزوین واقع شده است.

بقعه، بسیار زیبا و به صورت مربّع و به ابعاد 5×5 متر مى‏باشد که درِ آن از جانب جنوب باز مى‏شود. تمام ازاره بقعه، اندازه 50/1 سانتى‏متر با سنگ مرمر تزیین شده و الباقى دیوار گچ اندود است. چهار زاویه بقعه را با ایجاد چهار طاق‏نما به دایره تبدیل نموده و در نتیجه، گنبد بنا را بر آن استوار ساخته‏ اند.

امامزاده ابراهیم ـ سلیمان آباد

بقعه این امامزاده در خارج از آبادى سلیمان‏آباد از دهستان دشتابى شهرستان بوئین زهرا و در میان قبرستان عمومى رستا، در 36 کیلومترى جنوب باخترى قزوین قرار دارد.

اصل بنا از خارج به صورت هشت ضلعى است که در هر یک از زاویه‏ ها با ایجاد طاق‏نما به دایره تبدیل شده و سپس گنبد کلاه‏خودى بنا به قطر 5 و ارتفاع 4 متر را بر آن استوار ساخته‏اند. این گنبد از خارج به صورت  عرقچینى مطبق و باورق زرد پوشش یافته و ابهّتى به زیارتگاه داده است.

امامزاده ابراهیم ـ حسین آباد

بقعه باشکوه این امامزاده در خارج از آبادى حسین‏آباد، در 18 کیلومترى جنوب خاورى شهر قزوین قرار دارد.

اصل بنا به صورت برج مدوّر باگنبدى کلّه قندى است که پس از تخریب بناى خشت و گلى بقعه بر اثر زلزله لوشان ساخته شده است. بقعه از داخل به صورت چهارده ضلعى و به ابعاد 5/3 متر در هر ضلع و به ارتفاع 12 متر مى‏ باشد. تمام ازاره بقعه به اندازه 20/1 سانتى‏متر با سنگ گرانیت تزیین گردیده و در هر ضلع پنجره‏اى جهت نورگیرى تعبیه شده است. در وسط اضلاع، چهار ستون جهت برقرارى گنبد بنا احداث شده و در وسط آن ضریحى آهنى به ابعاد 30/1×2 متر قرار دارد. گنبد بنا از داخل گچ‏کارى است و از خارج ایزوگام مى‏باشد. این گنبد به قطر 4 و ارتفاع 5 متر و شبیه به کلّه قند است.

امامزاده آغچه خانم ـ شینگل

بقعه این امامزاده در دو کیلومترى خارج از روستاى شینگل، در حدود 15 کیلومترى شهر آوج واقع شده است.

بنایى مدوّر به قطر 5/3 و ارتفاع قریب به 5 متر است که بر فراز آن گنبدى عرقچینى شبیه به چترى قرار دارد که در سالیان اخیر ساخته شده است.
اتاقى از خشت و گل و چوب در ابتداى بقعه به ابعاد 4×5/3 متر واقع شده که ظاهرا قدیمى‏تر از بناى خودِ بقعه است.

بقعه این امامزاده در حدود 50 سال قبل ساخته شده و بناى اوّلیّه آن از خشت و گل بود که در سالیان اخیر با آجر و سیمان بازسازى شده است.

  • ۹۷۶

آرامگاه خواجه ابودجانه ـ لهارد

این آرامگاه در ابتداى روستاى لهارد (شارد)، در 36 کیلومترى جنوب باخترى شهر قزوین واقع شده است.

بنایى نسبتا تازه ساخت که از داخل به صورت شش ضلعى است و هر یک از اضلاع آن 2 متر و درِ آن از جانب مشرق باز مى‏شود و دو پنجره در جنوب و شرق دارد. ایوانى در جانب مشرق تعبیه شده که طول آن 3 و ارتفاع
آن 2 متر است و در جانبین آن دو گلدسته کوچک احداث شده است. در وسط بقعه، ضریح چوبى به ابعاد 1×50/1 و ارتفاع 20/1 متر قرار دارد. در بالاى بقعه، گنبدى کلاه خودى به صورت دو پوش به قطر 5 و ارتفاع بیش از 6 متر قرار دارد که نماى خارجى آن را ایزوگام نموده‏ اند.

امامزاده ایّوب ویوشع ـ آئین

بقعه این امامزادگان در بالاى محلّه روستاى آیین، بر روى تپّه‏اى در 18 کیلومترى شمال خاورى معلّم کلایه واقع شده است.

بنا تازه ساز و به صورت هشت ضلعى و هر یک از اضلاع آن 30/4 سانتى‏متر است و در آن از جانب مشرق باز مى‏شود. در هر ضلع، پنجره‏اى جهت نورگیرى تعبیه شده و در میان بقعه چهار ستون جهت بر قرارى گنبد برافراشته‏اند. در میان این ستون‏ها، دو صندوق کوچک به فاصله 5/1 متر از همدیگر قرار دارد. گنبد بنا به صورت شلجمى به قطر 3 و ارتفاع 4 متر استکه با رنگ سبز نقّاشى شده است.

امامزاده ایّوب و زکریا ـ روج علیا

بقعه این امامزادگان بر روى تپّه‏اى مشرف به روستاى روج علیا با چشم انداز فوق‏العاده زیبا و دیدنى، در 25 کیلومترى جنوب خاور معلّم کلایه واقع شده است.

بناى قبلى که از خشت و گل بود، پس از زلزله سال 1383 ه . ش تخریب گردید و به جاى آن بناى کنونى به مساحت 150 متر مربّع ساخته شده است. درِ ورودى بقعه از جانب جنوب باز مى‏شود و توسّط چند پلّکان به ایوان آن راه مى‏یابد. ارتفاع بقعه 20/6 سانتى‏متر و بام آن با ورق گالوانیزه پوشش یافته است.

امامزاده اولیا ـ اصطلبر

 

مشهور به «سیّد اولیا»، بقعه این امامزاده کمى بالاتر از بقعه سیّد محمّد در روستاى اصطلبر، بر بالاى تپّه‏اى مشرف بر روستاى معلّم کلایه و در پانصد مترى شهر الموت قرار دارد.

بنایى ساده که به صورت مربّع و به ابعاد 7×7 مى‏باشد که صورت دو قبر در آن به چشم مى‏خورد. دو صندوق آهنى به ابعاد 30/1×1 متر از دو مقبره محافظت مى‏ کند.

مقبره شهید ثالث ـ حرم شاهزاده حسین

در سلامگاه شاهزاده حسین طرف غربى آن، مسجد و مقبره‏اى است که با آجر ساخته شده و کم و بیش کاشى هم در تزیین آن به کار رفته است.
مهتابى بزرگى در جلوى آن است که ظاهرا براى اقامه جماعت و روضه خوانى در فصل تابستان به کار مى‏رود و در شمال مهتابى و مشرق مسجد، مقبره‏اى است که در و پنجره آهنى بزرگى از آن به خیابان سلامگاه باز
مى‏شود و درِ ورودى آن در جنوب از روى مهتابى است.

این مقبره را حاج میرزا ابوالقاسم شیرازى براى خود ساخته بود. پس از آنکه مرحوم حاج ملا محمّد تقى برغانى در 1263 قمرى به دست پیروان باب مجروح و سپس مرحوم گردید جنازه او را، که مدّتى به امانت گذارده بودند تا به عتبات ببرند، در این محل مدفون ساختند. ماده تاریخ آن «شهید ثانى محراب اسلام» است.[1]

ملا محمّد تقى برغانى

حاج ملا محمّد تقى برغانى، از مشاهیر مجتهدین ایران و قزوین به سال
1183 قمرى در برغان متولّد شد. تحصیلات اوّلیّه را با دو برادر خود «حاج
ملا صالح» و «حاج ملا على» در قزوین فرا گرفت. پس از آموختن سطوح و
مقدّمات به قم رفت و مدّتى نزد «میرزاى قمّى» مؤلّف کتاب «قوانین
الاصول» به تحصیل فقه و أصول پرداخت. چون درس «میرزاى قمّى» را
نپسندید، رهسپار اصفهان شد و در آنجا چند سالى با سختى و تنگدستى
مشغول آموختن علوم عقلى و نقلى شد. تحصیل حکمت را به جایى رساند
که «شواهد الربوبیه» را تدریس مى‏کرد. آنگاه روانه عتبات عالیات شد و در
کربلا در حوزه درس «آقا سیّد على»، مؤلّف کتاب «ریاض» به تکمیل
معلومات خود در فقه و أصول پرداخت. پس از آن به تهران بازگشت و
شهرتى پیدا کرد. در تهران، چون بین او و «میرزاى قمّى» در برخى از مسائل
فقهى مناظره‏اى رخ داد و ایراداتى مبادله گشت، به اجبار بار دیگر روانه
عتبات شد و از استاد خود «آقا سیّد على» اجازه اجتهاد گرفته و به تهران
مراجعت کرد. این بار میان او و فتحعلیشاه رنجشى پدید آمد که مغضوب و
منفور شاه گردید و مجبور به مهاجرت از تهران و اقامت در قزوین شد. علّت
این رنجش این بود که در محضر فتحعلیشاه بین «ملا على مجتهد مازندرانى»
که مقرب درگاه شاهى بود و برادران برغانى که در آن مجلس حضور داشتند،
سر یک مسئله فقهى مناظره و مباحثه شد. «ملا محمّد على جدلى» نظر آنها
را به کلى رد کرد و در ضمن اهانت هم نمود. «حاج ملا على برغانى» بواسطه
توهینى که ملا محمّد على جدلى به دو برادر او وارد آورد، خشمناک شد و
سیلى محکمى به بناگوش مجتهد مازندرانى نواخت. شاه که در حضور خود
چنین جسارت و عملى را از او مشاهده کرد، در غضب شده، حکم به
اخراجشان از دربار بلکه از تهران را داد و هر سه برادر به قزوین رفتند.

حاج ملا عبدالوهاب دارالشفائى که از مجتهدین معروف و با نفوذ قزوین
بود، آنها را با احترام و تجلیل بسیار به شهر وارد کرد. او در ترویج حاج ملا
محمّد تقى کوشش فراوانى کرد. «حاج ملا محمّد تقى» در سایه حمایت و
سرپرستى «ملا عبدالوهّاب»، مرجعیّت یافت و به تدریج صاحب شهرت،
ثروت و ریاست گردید. سرانجام رابطه دوستى و نزدیکى آنها با پیوند
خویشاوندى مستحکم و استوار شد و خواهر «حاج ملا عبدالوهاب» به
همسرى «حاج ملا صالح» در آمد.

«ملا محمّد تقى»، علاوه بر «آقا سیّد على»، از پسر او «سیّد محمّد
مجاهد» و «شیخ جعفر نجفى کاشف الغطاء» نیز داراى اجازه اجتهاد بود.
قدرت نطق و بیان او را هیچ یک از معاصرین او نداشتند. هنگام جنگ با
روسها وى نیز با سایر روحانیون در التزام رکاب فتحعلیشاه بود. در آن وقت
«محمّد میرزا» پسر «عبّاس میرزاى نایب السلطنه» که بعدا به پادشاهى
رسید، موظف بود سجّاده «ملا محمّد تقى» را هنگام نماز بیندازد و جمع
کند، چنانکه هر یک از شاگردان چنین وظیفه‏اى داشتند. چندى بعد، «حاج
میرزا عبدالوهاب» به جاى حاج سیّد محمّد تقى امام جمعه، امام جمعه
قزوین شد. حاج میرزا عبدالوهّاب از مردیدان و پیروان شیخ احمد احسائى
مؤسّس فرقه شیخیّه بود. هر زمان که شیخ احمد احسائى به قزوین مى‏آمد،
به خانه «حاج ملا عبدالوهاب دارالشفائى» وارد مى‏شد و مجلس درسى هم
به طور خصوصى در آنجا تشکیل مى‏داد که هر کسى را در آن راه نبود.

او در مسجد شاه (اکنون مسجد نبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) نماز مى‏کرد و علماى قزوین به
او اقتدا مى‏کردند.

آخرین بارى که «شیخ احمد احسائى» به قزوین آمد، سال 1240 قمرى
بود که با این مسافرت، نطفه حوادث دردناک و ناگوارى در جهان اسلام بسته
شد و بر اساس آن، خونهاى بسیارى بر زمین ریخت و جانها و مالهاى
بسیارى تلف گردید.

شیخ احمد احسائى کیست؟

شیخ احمد احسائى از چهره‏هاى مرموز تاریخ است که شخصیّت او به
طور دقیق شناخته نشده و درباره او مطالب متناقضى بیان شده است. میرزا
تنکابنى در کتاب قصص العلماء درباره او مى‏نویسد: «شیخ احمد بن
زین‏العابدین احسائى، از دانشمندان نامى سده سیزدهم و از شاگردان
بحرالعلوم سیّدمهدى طباطبایى بود و از بسیارى از علماء و فقها پروانه
اجتهاد داشت. وى در بحرین به کتابخانه ابن ابى الجمهور احسائى دست
یافت و در بسیارى از مسائل با وى هم عقیده شد. با آن که بسیارى از قواعد
معقول با ظاهر شرع قابل تطبیق نیست، شیخ در رویه خود قواعد شرع را با
حکمت جمع کرد و به عقیده خود معقول و با منقول آمیزش داد و با یکدیگر
مطابق ساخت، اما همین مسئله باعث سرزنش او در نزد دانشمندان گردید و
سرانجام با تکفیر او پایان یافت. مؤلّف قصص العلماء در ادامه مى‏نویسد:
«شیخ چهل اربعین ریاضت کشید و هر مسئله دشوارى که او را دست
مى‏داد، در خواب به دیدار یکى از ائمه علیهم‏السلام نائل مى‏شد. و مشکل خود را
حل مى‏نمود. حضرت امام حسن مجتبى علیه‏السلام در خواب شعرى به وى
آموخت که چون بر طبق مفاد آن عمل نمود و تزکیه نفس کرد به پایه‏اى رسید
که هر وقت هر یک از ائمه را مى‏خواست در خواب مى‏دید و دشواریهائى را
که داشت به آسانى مرتفع مى‏کرد. از این رو در بعضى از تألیفات خود به ویژه
در شرح زیارت جامعه کبیر همه جا مى‏گوید: «سمعت عن الصادق علیه‏السلام» یا
«سمعت عنه مشافهةً». به گفته خود او همینکه به ایران آمد و با شاه و
شاهزادگان و بزرگان آمیزش نمود و از اغذیه لذیذ آنها متنعم و با جامه‏هاى
فاخر ملبّس گردید، عالم مکاشفه را ـ راست یا دروغ ـ از دست داد. چون
شیخ به ایران آمد، چندى در یزد مى‏زیست، آنگاه به کرمانشاهان رفت و
چند سال نزد شاهزاده «محمّد على میرزاى دولتشاهى» پسر فتحعلیشاه بود.
پس از آنکه سه دانگ بهشت را به فقید مزبور فروخت و وامهاى خود را
پرداخت به کربلا رفت و در اندک مدّتى شهره آفاق گشت و سرآمد اقران و
مسلّم کل شد. از آن پس چند سفر به ایران آمد و هر جا مى‏رسید، مورد
تجلیل علماء و بزرگان حکام قرار مى‏گرفت. فتحعلیشاه هم احترام فراوانى به
او مى‏کرد. هر وقت به اصفهان مى‏رفت، به منزل «حاجى کلباسى» که شاگرد
او بود، وارد مى‏شد و در مسجد جامع نماز مى‏کرد و جز «حاجى سیّد محمّد
باقر» بقیّه علماء به اقدار مى‏کرد. هر زمان به قزوین مى‏آمد، به خانه «حاج ملا
عبدالوهّاب دارالشفائى» که از اعیان علماى قزوین و از مریدان شیخ بود،
وارد مى‏شد. شیخ در وسعت مشرب بر تمام علماى پیشین و معاصر خود
سبقت گرفت و در اجراى نوافل و فرایض کوشش بى پایان داشت. با صوفیّه
بد بود و آنها را کافر مى‏دانست. با علماء در موضوع معاد و معراج اختلاف
داشت و در نتیجه این اختلاف، کار او به تباهى کشید.» با این وجود، به نظر
مى‏رسد که شیخ براى ایجاد اختلاف مأموریّت محرمانه‏اى از طرف استعمار
انگلیس داشته که به انجام آن نیز توفیق یافته است. زیرا در وصایاى خود به
شاگردان «سیّد کاظم رشتى» مى‏نویسد: فاما الاعصار التى تراها فى بعدى
فهیجا انا»، یعنى: «پس از من دودى برانگیخته مى‏شود که جهان را تیره و تار
مى‏نماید». و اعصار را دودى تعبیر مى‏کرده است که از کنده بر مى‏خیزد.
چنانکه در سطور بعدى به آن خواهیم پرداخت، این پیش بینى او خیلى زود
عملى شد و افکار و اعمال او انحراف بزرگى در دنیاى اسلام به وجود آورد
که هنوز هم ادامه دارد.

آخرین سفر شیخ احمد احسائى به قزوین

شیخ احمد احسائى در آخرین سفر خود به قزوین، روزى به بازدید «ملا
محمّد تقى برغانى» رفت. در ضمن گفتگوهاى فقهى و مذهبى، «ملا محمّد
تقى» آئین شیخ را درباره معاد پرسید. شیخ پاسخ داد من معاد را جسم هور
قلیائى مى‏دانم که در همین پیکر عنصرى است، مانند شیشه چون ملا محمّد
تقى مخالف این عقیده بود، گفتگو میان آنها را به درازا کشیده و از صورت
عادى بیرون رفت. یکى از شاگردان شیخ که ترکستانى بود، با حاجى محمّد
تقى به مجادله پرداخت. حاجى که همواره از مجادله دورى مى‏کرد، آرام
شد. همین که شیخ برخاست و بیرون رفت، همهمه تکفیر او در شهر پیچید.
با آن که شیخ، رساله‏اى از معاد و بازگشت بدن عنصرى نوشت، با این وجود
سودى نبخشید. شاهزاده على نقى میرزا رکن الدوله، پسر فتحعلیشاه که
حاکم قزوین بود و نمى‏خواست در قلمرو فرمانروائى او یک چنین پیش
آمدى به ظهور برسد، دست به کار شد و مهمانى با شکوهى ترتیب داد و
تمام علماء را دعوت کرد تا سوء تفاهم میان حاجى و شیخ را برطرف سازد،
اما کوشش وى نیز در خاموش کردن این فتنه بى اثر ماند. در آن مجلس،
حاجى از هم غذا شدن با شیخ خوددارى کرد و پاسخ سخنان «رکن الدوله»
که او را به رفع اختلافات و آشتى دعوت کرد، اظهار داشت: میان کفر و اسلام
هیچ گاه آشتى نبوده است. شیخ را در معاد عقیده‏اى است که مخالف
ضروریات دین اسلام است و منکر ضروریات، کافر است. همین که مجلس
پراکنده شده، کار شیخ نیز چنانکه باید ساخته شده بود و همان گونه که او
پیروان ملا صدرا و ملا محسن فیض کاشانى و محى‏الدّین عربى را تکفیر
مى‏کرد، خود نیز با شمشیر تکفیر از پاى در آمد، از این رو در قزوین نتوانست
زندگى کند و به عراق رفت. در آنجا هم به علّت مسئله تکفیر نتوانست بماند
و راه مکّه را در پیش گرفت. چون به 3 منزلى مدینه رسید، در سن 90 سالگى
در گذشت. جسد او را محرمانه و به زحمت از آنجا به مدینه رسانده و در
قبرستان بقیع به خاک سپردند. مرگ او را پسرش شیخ على نقى به تاریخ 22
ذى قعده سال 1241 قمرى ذکر کرده است. پس از مرگ شیخ احمد
احسائى، ارشد شاگردان او، سیّد کاظم رشتى که مردى زبان آور بود،
جانشین شیخ گردید و با علماء به مشاجره و مجادله پرداخت. در این وقت
علماى بزرگ نجف مانند شریف العلماء، حاجى محمّد جعفر استرابادى و
آقا سیّد مهدى پسر آقا سیّد على (صاحب ریاض) به کفر شیخ احمد
احسائى و پیروانش فتوا دادند. پس از این امر، کشمکش میان شیخیّه و
اصولیّه در گرفت. دستهاى نامرئى استعمار انگلیس از یکسو آتش فتنه را
دامن مى‏زد و از سوى دیگر سیّد کاظم رشتى و پیروانش را در نهان پشتیبانى
مى‏کرد. سرانجام کار نزاع و جدال بین این دو دسته به جایى کشید که محمّد
نجیب پاشا والى بغداد، کربلا را محاصره کرد و به کشتار اهالى پرداخت.

پس از آن که 9 هزار تن از مردم بى گناه کشته شدند و هزاران خانه به یغما
رفت، ظاهرا فتنه آرام گرفت و سیّد کاظم رشتى نیز در گذشت. چون پیروان
شیخ احمد احسائى را بعد از سیّد کاظم پیشواى شایسته‏اى نبود، جماعتى
ملا حسن گوهر را به جانشینى او برگزیدند و گروهى به دنبال حاج محمّد
کریم کرمانى رفتند و او را وصّى سیّد کاظم و حامل علوم شیخ احمد
احسائى و رکن رابع شیعه کامل دانستند. به دنبال این مسئله، در کرمان نیز
آتش جدال بین شیخیّه و متشرعه بالا گرفت و پس از کشمکش و خونریزى و
قتل و غارت فراوان، سرانجام حاجى محمّد کریم کرمانى در کرمان ریاستى
براى خود به هم زد و دعوى رکن رابع را بدعت کرد. پس از مدّتى به سال
1260 قمرى سیّد على محمّد شیرازى که از شاگردان سیّد کاظم رشتى بود،
ادّعاى بابیّت نمود و گروهى را به دور خود جمع کرد. قرة العین دختر حاج
ملا صالح برغانى (عروس محمّدتقى برغانى) که از پیروان شیخ احمد
احسائى بود، به آئین باب پیوست و از شوهر خود طلاق گرفت. بدینسان با
ظهور باب و حمایت دستهاى استعمارى از او فتنه جدیدى به وقوع پیوست.

ملا محمّد تقى برغانى پس از مرگ احمد احسائى

ملا محمّد تقى برغانى پس از مرگ شیخ احمد احسائى، سیّد کاظم
رشتى را هم تکفیر کرد و در جامع و منابر به طعن و سب و لعن او پرداخت. از
طرف دیگر «ملا محمّد تقى» از دشمنان متصوّفه نیز بود و در منبر به تکفیر و
تحقیر آنها نیز مى‏پرداخت، از این رو مورد نفرت حاج میرزا آقاسى وزیر
محمّد شاه قاجار که از متصوّفه بود، واقع شد. محمّد شاه نیز که به وزیر خود
ارادات داشت، به پیروى از او با ملا محمّد تقى از در غضب در آمد. حاج
میرزا آقاسى به نام گرفتن مالیات، براى املاک او محصل مالیاتى گماشت و او
چون کار را دشوار دید، به تهران نزد شاه رفت و نظر شاه را نسبت به خود
عوض کرد و از زیر این بار بیرون جست. ولى حاج میرزا آقاسى چون با شاه
به قزوین رفت، به اخراج هر سه برادر از شهر فرمان داد. به ناچار سه برادر به
محضر شاه شتافتند و ملا محمّد تقى به نوعى دل شاه را به دست آورده،
مورد احترام و تجلیل واقع شد و اجازه اقامت در قزوین را به دست آورد.
پس از ظهور باب و دعوى باطل او، حاج ملا محمّد تقى که یکى از مخالفان
سر سخت بابى‏ها بود، از رد و سب و تکفیر و هر گونه مخالفت دیگر نسبت
به این جماعت گمراه، فروگذارى نکرد. اما برادر کوچکش حاج ملا على که
از مریدان شیخ احمد احسائى بود، پس از او به سیّد على محمّد باب گروید
و در قزوین مردود مى‏زیست، تا در گذشت.

شهادت محمّد تقى برغانى

پس از تکفیر بابیّه، چند تن از پیروان متعصّب باب که طرفدار و هواخواه
«قرة العین» برادر زاده و عروس او بودند، مانند میرزا صالح نانواى شیرازى،
چنانکه مشهور است، به تحریک قرة العین در سال 1263 قمرى، در هنگام
سحر در مسجد به «ملا محمّد تقى» که در حال سجود بود تاختند و با
شمشیر و نیزه، زخمهاى کارى به او زدند که پس از سه روز در سن 80 سالگى
در گذشت. استدلال آنها در قتل «ملا محمّد تقى»، اشاره به این حدیث
جعلى بود که هر کس شیعه خالص ما را (مقصود شیخ احمد احسائى است)
ناسزا بگوید، چنان است که پیغمبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را ناسزا گفته باشد و دشنام
دهنده به پیغمبر، کافر و نجس و خونش مباح است. فرماندار قزوین در
حدود هفتاد نفر را به اتهام شرکت در قتل شهید باز داشت و زندانى کرد که
بیشتر آنها آزاد شدند. شش تن از آن جماعت را به نامهاى: میرزا صالح
شیرازى، شیخ صالح عرب، شیخ طاهر واعظ، شیخ ابراهیم محلاتى، سیّد
محمّد گلپایگانى و حاج اسداللّه‏ که بیش از سایرین مورد بدگمانى بودند و
ظنّ نزدیک به یقین بود که جزء قاتلین باشند، به تهران فرستادند. حاج
اسداللّه‏ که بیمار بود، پس از رسیدن به تهران در گذشت. میرزا صالح شیرازى
گریخت و به قلعه طبریّه رفت و در آنجا کشته شد. شیخ صالح عرب را هم در
تهران کشتند. سه نفر دیگر را بنا به خواهش آقا محمّد امام جمعه پسر شهید،
همراه او به برغان و از آنجا به قزوین آوردند. روزى که آنها را حاضر کردند که
دور قبر شهید بگردانند، مردم هجوم آورده و هر سه را کشتند و پاره‏پاره
نمودند. بدین ترتیب نخستین پرده فاجعه‏اى را که از اختلاف دو روحانى
محمّد تقى برغانى و شیخ احمد احسائى پیدا شده بود و در پیدایش آن،
دشمنان خارجى ایران و اسلام نیز نقش مهمّى داشتند، به پایان رسید.

شهادت شهید ثالث به روایت مؤلّف قصص العلماء

درباره چگونگى به شهادت رسیدن شهید ثالث در قصص العلماء چنین
آمده است: «در سال آخر، به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالبا بر
بالاى منبر به وعظ انام اشتغال داشت و مردم را از سوء حال باب تحذیر و آن
طایفه را تکفیر مى‏فرمودند. میرزا جواد نامى که اصل او از عرب و مسکنش
در قزوین بود، گوید که چند روز پیش از شهادتش به خدمت آن بزرگوار
برسیدم. آن جناب فرمودند: التماس دعا دارم. من عرض کردم: خداوند عالم
نعمتهاى دنیا و آخرت را به شما کرامت فرمود، از عزّت و ثروت و اولاد و
علم و نشر شریعت و تألیف در علوم، اکنون براى شما چه آرزو مانده؟
فرمود: آرزوى من شهادت است. عرض کردم: شما همیشه در شهادت بلکه
برتر از آن مایه دارید، زیرا که نظر من نصّ خبر، مداد علماء را بهتر از دماء
شهداء است. آن جناب فرمود: بلى چنین است و لیکن من شهادت را به
معنى در خون آغشته شدن مى‏خواهم. و در همان شب که شربت شهادت را
نوشید، چون نیمى از شب گذشته، خواست که به مسجد رود و به عادت
مستمره دیرینه به عبادت مشغول شود، عیالش به او گفتند که شما امشب و
یا این شبها رفتن به مسجد را ترک کنید. آن جناب فرمود: مگر مى‏ترسید که
مرا بکشند؟ من بسیار طالب شهادتم و لیکن این سعادت دور است که مرا
میسر و مرزوق گردد. پس در سنه 1264 در نیمه شب از خانه بیرون آمد و در
مسجد خود رفت و در محراب عبادت ایستاد و به تضرّع و زارى و بى قرارى
و گریه به درگاه حضرت بارى اشتغال داشت و چون نزدیک صبح شد، گویا
صبح کاذب بود و عجوزه‏اى که به عادت خود آمد چراغ مسجد را روشن
کند، به چراغ روشن کردن مشغول بود و شهید ثالث در آن هنگام سر به
سجده گذاشته و مناجات خمسه عشر را به نهایت خضوع و خشوع
مى‏خواند و مى‏گریست که به ناگاه چند نفر از فرقه غاویه مضله بابیّه داخل
مسجد شدند. در اوّل نیزه برگردن مبارک آن جناب زدند. آن جناب هیچ
معترّض نشده، زخم دوّم را زدند که آن جناب، سر از سجده برداشته و فرمود
که چرا مرا مى‏کشید؟ پس نیزه به دهان مبارکش زدند که دهان آن چنان
شکافته شد. مجملاً آن جمع هشت زخم به او زدند که ناگاه آن عجوز فریاد
برآورد و قتله ظالمه گریختند. آن جناب از محراب برخاست که از مسجد
بیرون آید تا خون میان مسجد ریخته نشود و محراب به در مسجد نزدیک
بود. پس آن بزرگوار تا نزدیک در مسجد رسید که ضعف بر او مستولى شد. از
شدّت زخمها و پیرى و عبادت در شب در همان نزدیک در افتاد و غش کرد
و در خون خود غوطه مى‏زد. پس عیال و اطفالش با خبر شدند و آمدند و
جسد اطهرش را به خانه بردند و تا دو روز زنده بود و درست قدرت بر سخن
گفتن نداشت به جهت شکاف زبان و بسیار تشنه مى‏شد و قدرت بر
آشامیدن آب نداشت، زیرا زخم سوزش بر مى‏داشت و طاقت شرب آب
نمى‏آورد و مکرر در همان حالت از تشنگى سیّد الشهدا علیه‏السلام به یاد مى‏آورد و
قطرات اشک از دیدگان خود مى‏ریخت و مى‏فرمود: یا اَبَاعبداللّه‏، جانم به
فداى تو، از تشنگى بر تو چه گذشت؟ الحال بعد از دو روز روح مبارکش به
جانب جنان در خدمت سیّد جوانان اهل بهشت شتافت.

مقبره شهید ثالث

پس از اینکه محمّد تقى برغانى در مسجد خود به شهادت رسید،
جسدش را در سلامگاه امامزاده حسین علیه‏السلام در مقبره حاج میرزا ابوالقاسم
شیرازى به امانت سپردند که بعدا به عتبات مقدّسه حمل کنند.

پس از چند سال که خواستند جنازه را انتقال دهند، بعد از بیرون آوردن
جنازه چون دیدند جسد آن مرحوم همچنان تازه مانده و عیبى نکرده است،
به همین خاطر مردم شهر از انتقال آن جلوگیرى کرده و در همانجا مدفون
ساختند. بعد از شهادت ملا محمّد تقى که به دست فرقه باطل و ضاله بابى
کشته شده بود و مشاهده جسد او که پس از چند سال تغییرى نیافته بود، او
را شهید ثالث خواندند.

فرزندان شهید

شهید ثالث داراى ده پسر بود که هفت نفر از آنها به نامهاى آقا محمّد امام
جمعه، آقا عبداللّه‏ امام جمعه، آقا شیخ باقر، آقا شیخ صادق، آقا میرزا
محمود، آقا شیخ جعفر و آقا شیخ عیسى مجتهد بودند. سه نفر به نامهاى:
میرزا ابوالقاسم و میرزا حسن و شیخ کاظم قریب الجتهاد بودند. از سال
1304 شمسى که شناسنامه در قزوین متداول شد، اولاد شهید که غالبا کثیر
الاعقاب بودند، نام خانوادگى شهیدى را براى خود برگزیدند. منصب امامت
جمعه قزوین از زمان ناصرالدّین شاه تا انقلاب اسلامى به فرزندان شهید
اختصاص داشت. سه بنا در قزوین از شهید ثالث به یادگار مانده است:

1. مسجد بزرگى است واقع در خیابان مولوى که اینک بنام مسجد شهید
ثالث خوانده مى‏شود و شهادت مرحوم ملا محمّد تقى در همین مسجد
صورت گرفته است.

2. آب انبار بزرگ بین دهنه بازار و دهنه دیمج که به بازار کیّالان پیوسته است.

3. حمام شهید که روبروى آهنگر بازار است.

آثار شهید ثالث

آثار شهید ثالث عبارتند از:

1. کتاب جهاد

2. حاشیه بر معالم‏الدّین و ملاذ المجتهدین

3. رساله دیات ـ این رساله به فارسى تألیف شده و مفصّل است.
نسخه‏اى از این کتاب در کتابخانه تهرانى در کربلا و نسخه‏اى دیگر در
کتابخانه تقوى موجود است. تاریخ تألیف آن 1255 قمرى است.

4. رساله فى صلاة المسافر

5. رساله فى صلاة الجمعه

6. رساله در طهارت و صلاة

7. شرح شرایع اسلام ـ تاریخ تألیف آن 1225 قمرى است.

8. منهج الاجتهاد

9. عین الاصول ـ این کتاب به سال 1238 قمرى تألیف و به سال 1242
قمرى مرتب شده است.

10. مجالس المتقین ـ آغاز به تألیف در سال 1258 قمرى بوده و در سال
1275 قمرى در ایران و احتمالاً در تهران در چاپخانه استاد محمّد تقى به
خط نسخ چاپ سنگى شده است.

پایان کار باب

فتنه باب در دوران حکومت محمّد شاه قاجار به تحریک روسها ایجاد
شد. سیّد على محمّد پسر سیّد رضا بزّاز شیرازى که از شاگردان سیّد کاظم
رشتى بود، نخست دعوى بابیّت و بعد از آن دعوى مهدویّت! و پیامبرى
نمود! و جمعى را دور خود گرد آورد.

حکومت وقت مدّتى او را در چهریق زندانى کرد. پس از چندى در سال
1263 قمرى او را به تبریز خواستند و با حضور بزرگترین علماى تبریز او را
محاکمه کردند. ملا محمود نظام العلماء و ملا محمّد ممقانى که سرآمد
دانشمندان تبریز بودند، از او سوالهایى کردند و از هر مقوله گفتگوهایى به
میان آوردند که او نتوانست جوابهاى قانع کننده‏اى به پرسشهاى آنها بدهند.

علماء از باب خواستند نمونه هایى از آیاتى را که مدّعى بود بر او نازل
شده بخواند. باب جمله هایى را به عربى براى آنها خواند که غلطهایى از نظر
اعراب و علم صرف و نحو در آن وجود داشت. وقتى علماء وجود اینگونه را
به او گوشزد کردند، باب جواب داد: اگر اشتباهى وجود دارد، مربوط به مبدا
وحى است! پس از عجز باب در پاسخ دادن به سوالات علماء، او را به فلک
بستند. باب با عجز و التماس، توبه نامه‏اى نوشته که همانجا دستهاى مرموز و
نامرئى نگذاشتند آن توبه نامه منتشر شود! علماى تبریز در همان مجلس به
دلیل ادعاها و صحبت‏هایى که سیّد على محمّد کرده، او را مرتد فطرى
تشخیص دادند و گفتند توبه‏اش قبول نمى‏شود.

از این رو حکم به کشتن او دادند. باب در روز دوشنبه 27 شعبان 1265
قمرى در تبریز به دار آویخته شد. جسد او را به خندق انداختند. افراد
ناشناسى مخفیانه جسد او را برداشته و به محل نامعلومى انتقال دادند. گور
او اکنون در اسرائیل است و گنبد و بارگاهى دارد! پس از اعدام باب، پیروان
او به دو گروه ازلى و بهایى منشعب شدند. ازلى‏ها پیرو «میرزا یحیى»
(معروف به صبح ازل) هستند و نسبت به بهایى‏ها در اقلیت به سر مى‏برند.
بهایى‏ها هم پیرو میرزا حسینعلى نورى (برادر صبح ازل و معروف به
بهاءاللّه‏!) مى‏باشند. «میرزا حسینعلى نورى» در سال 1309 قمرى، در سن
76 سالگى در عکّا (واقع در اسرائیل) به درکات جحیم شتافت. پس از او
پسرش عبّاس افندى، ملقّب به عبدالبهاء رئیس بهائیان شد.

این شخص از دربار انگلیس لقب سرداشت و عضو شبکه فراماسونوى
بود. پس از مردن عبّاس افندى[2]رئیس بابیا عبّاس افندى      افتاد تو خلا چرا نمى‏خندى؟

 

[1]. از مینودر 1: 681ـ680.

 

[2]. مردم قزوین شعر جالبى براى مرگ «عبّاس افندى» ساخته بودند که مضمون آن این بود:

 

 

  • ۱۱۲۳
موضوعات
سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های جهان اسلام (معرفی بیش از چهل هزار زیارتگاه)

طراح وبلاگ: سید محمد علوی زاده