مزارات ایران و جهان اسلام

سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های ایران جهان اسلام (امامزاده ، بقعه، آرامگاه، مقبره، مزار، گنبد، تربت، مشهد، قدمگاه، مقام، زیارت، معرفی عالمان انساب، کتابشناسی مزارات و زیارت و انساب

آرامگاه چهار انبیاـ خیابان پیغمبریّه

این آرامگاه در خیابان پیغمبریّه، در حاشیه شرقى آن و در غرب عمارت و باغ چهلستون واقع شده است و در قسمت شمالى بقعه، مدرسه پیغمبریّه قرار دارد.

معروف است که در مقبره پیغمبریّه، چهار تن از انبیاء مدفونند.گرچه عدّه‏اى نام هایى براى آنها ذکر کرده‏اند.لیکن هیچگونه اطّلاع موثّقى درباره بقعه و سوابق صاحبان آنها در دست نیست.جغرافى دانان و سیّاحان بسیارى در طول تاریخ قزوین عبور کرده‏اند از جمله امام رافعى قزوینى در کتاب التدوین با آنکه گورستان‏هاى قزوین و بقاع و مزارات بزرگان را یاد کرده، اسمى از پیغمبریّه نبرده است. همچنین حمد اللّه‏ مستوفى، چه در تاریخ گزیده و چه در نزهة القلوب، از این بقعه نامى ذکر نکرده است. در آثار مستشرقین و جهانگردان بسیارى از دوره تیمورى و قبل از آن تا دوره قاجار و
پهلوى، اسمى از این بقعه نیامده است. تنها در دوره قاجار (1303 ـ 1302 ه . ق) میزرا محمّد حسین فراهانى در سفرنامه خود، ضمن توصیف شهر و ابنیه آن، درباره این بقعه مى‏نویسد:« یکى بقعه پیغمبریّه است که این هم در جنب عمارات دیوانى واقع است و مى‏گویند که چهار نفر از انبیاء و یک امامزاده در این جا مدفون است، هیچ بانى و اسم و رسمشان معلوم نیست.
در چند سنوات آقا سیّد على نام مجتهد آن را تعمیر کرده است.»

کتیبه‏اى که بالاى در مدرسه متّصل به بقعه موجود است،نشان مى‏دهد
که وزیر اعظم شاه عبّاس ثانى به سال 1054 ،بناى آن جا را به اتمام رسانده،
ولى شگفت آنکه در کتیبه هم نامى از پیغمبریّه برده نشده و آن جا را به نام
مقام شریف یاد کرده است.

تنها نوشته‏اى که غیر از سفر نامه میرزا محمّد حسین فراهانى درباره این
بقعه به دست آمده، تذکره حاج سیّد نقى قزوینى، یکى از دانشمندان بنام
قزوین است،که راجع به پیغمبریّه مى‏نویسد: «انبیاى چهارگانه در بلده قزوین
مدفونند و مدرسه پیغمبریّه در آن شهر بر پا است و همواره بنى اسرائیل به زیارت
ایشان آمده‏اند. اسامى این پیامبران سلام، سلوم، سهولى و القیا بوده است.»

گذشته از این تذاکره در سفرنام مارکوپولو ایتالیایى که در قرن هفتم هجرى
به ایران آمده است  در زیر نام سابه  SABAمقبره سه نفر گفت‏وگو مى‏شود
که براى پرستش مسیح به بیت اللحم رفته‏اند. بنا به فرموده دانشمندان
معظّم، آقاى ذبیح بهروز فرزند خلد آشیان میرزا ابوالفضل ساوجى که خود
اهل ساوه و به اوضاع آن شهر احاطه کامل داشت مى‏نویسد: «در ساوه چنین
مقبره‏اى وجود ندارد و این چیزى که مارکوپولو نوشته است، با پیغمبریّه
قزوین قابل تطبیق است و مارکوپولو اشتباه کرده، زیرا چون او سوادى
نداشته و از مسافرت‏هاى خود یاداشتى نداشته و پس از چند سال در زندان
به استعانت حافظه، مشاهدات خود را تقریر کرده و دیگرى نوشته است.از
این رو جاى تردید نیست که دراین باره اشتباه کرده است، پس از مطالعه
سفرنامه مارکوپولو نیز چنین نتیجه مى‏گیریم که گفته‏هاى مارکوپولو هیچ
ارتباطى با موضوع چهار انبیا نداشته است.»

در تذکره مرحوم حاج سیّد تقى قزوینى چنان‏که گذشت نام چهار پیغمبر
سلام، سلوم، سهولى و القیا نوشته شده، شیخ ابوالفتوح رازى ـ قدّس سره ـ
در تفسیر خود ـ آن‏جا که سوره مبارکه یس را تفسیر مى‏کند ـ اشاره به سه نفر
فرستادگان عیسى (ع) براى تبلیغ مردم مى‏کند و اسامى آنها به قولى تاروص،
ماروص، به خبرى یحیى و یونس و به گفته دیگرى توصان و مالوص را
شمعون صفا یا شمعان و به خبر دیگرى دو رسول را صادق و صدوق و
سوّمى را شلوم ذکر مى‏کند. آن گاه گوید، ممتنع نباشد که ایشان خود
پیغمبران باشند از قِبَل خداى تعالى الى آخر.

چون نام شلوم عینا هان سلوم مى‏باشد که شادروان حاجى سیّد تقى در
تذکره خود آورده و اسامى دیگر هم با آنچه که در تفسیر مذکور است، قریب
المخرج مى‏باشند و وجه شباهت و قرابت صوتى با یکدیگر دراند.بنا بر این
بى مناسب نیست که گفته شود، مدفونین در پیغمبریّه شاید همین پیغمبرانى
باشند که در تفسیر یاد شده‏اند.در ضمن باید دانست، بر فرض صحّت اینکه
فرستادگان عیسى (ع) یا پیامبران سه گانه مأمور انطاکیه که در تفسیر آمده
است، همان کسانى باشند که در پیغمبریّه قزوین مدفونند، این اشکال پیش
مى‏آید، چگونه آنها را گذار به قزوین افتاده و دیگر آنکه، این جریانات به
زمان اشکانیان و جنگ آنتویو خوس با فرهاد (130 - 121 ق. م) برمى گردد
و در آن زمان اساسا قزوینى وجود نداشته ؛ زیرا زمان بناى قزوین به دوره
ساسانیان برمى‏گردد؛ (310-379 م) گذشته از این، مهم تراز همه آنکه،
علماى قزوین از سده پنجم تا سده یازدهم هجرى در کتاب‏هایى که تألیف
کرده‏اند.همچون ارشاد، خلیل حافظ و تدوین ، امام رافعى و آثار البلاد
قزوینى و تاریخ گزیده و نزهه القلوب حمداللّه‏ مستوفى و ضیافه الاخوان آقاى
رضى قزوینى که در بعضى از آنها، مخصوصا مقابر بزرگان و مزارهاى متبّرکه
این شهر به تفصیل نام برده شده‏اند.

هیچ یک از آنها اشارتى به پیغمبر و بقعه مزبور ننموده‏اند ؛ از این رو به
نظر مى‏رسد که بقعه مزبور محدّث باشد؛ چون در دوران صفویّه، پادشاهان
این سلسله به بقاع متبرّکه و مزارهاى منتسب به آل على (ع) توجّه خاص
داشتند و هر جا امامزاده یا مشهدى از بنى فاطمه یا علویان سراغ مى‏گرفتند،
براى او قبّه و بارگاه وصحن و دستگاه بنیاد کرده‏اند، املاک و مستغلاتى بر آن
وقف مى‏نموده و یکى راه هم به تولیت او مى‏گماشتند. در دوران قاجاریّه هم
این رویه کم و بیش معمول بود، مخصوصا امامزاده‏هاى بسیار در دوره
قاجاریّه پیدا شد که مى‏گفتند خواب نما شده‏اند.

درباره پیغمبریّه هم اگر بخواهیم چنین حدس نزنیم و آن را ساختگى
ندانیم،باید منتظر باشیم تا مدرک و سندى که حکایت از وجود مدفن چهار
انبیاى مزبور دارد به دست بیاید، اگر مدارک ثابتى اظهار نشود، نمى‏توان
نسبت به بقعه مزبور اظهار نظر قطعى نمود و آن جا را آرامگاه پیغمبران
چهارگانه دانست.آنچه که مورد اعتماد مردم مى‏باشد، این است که این بقعه
محلّ دفن صالح بن مجتبى و چهار پیامبران به نام‏هاى سلام، سلوم، سلونى
یا سهولى و القیا مى‏باشد. این بقعه مدّت‏ها پیش مورد توجّه مردم مسلمان
شیعه، مذهب قزوین بوده و براى آنان احترام خاصّى قایل هستند.

بناى مورد بحث تا کنون مورد بررسى و تک نگارى جدّى قرار نگرفته
است؛ با وجود این، در برخى کتب مرتبط با موضوع باستان شناسى، مطالبى
به صورت جسته و گریخته درباره این بنا مى‏خوانیم.از جمله در کتاب مینودر
اشاراتى از نظر معمارى مزارشناسى به بنا نموده است.علاوه بر این‏ها، در
برخى از دانشنامه‏ها و دایره‏المعارف‏ها، از قبیل دایره المعارف تشیّع و دایرة
المعارف بناهاى آرامگاهى
مطالب کوتاهى در رابطه با این بنا شاهدیم.

توصیف کلّىبنا

مجموعه پیغمبریّه که شامل مقبره چهار انبیا، مسجد و مدرسه پیغمبریّه
مى‏باشد در حاشیه خیابان پیغمبریّه قزوین قرار گرفته است.کشیدگى این
مجموعه در امتداد طول خیابان مى‏باشد و کلّ مجموعه از طریق سه در
خیابان مرتبط مى‏شود.یک در به صحن مقبره و حسینیه نوسازى که در کنار
آن ساخته شده، باز مى‏گردد.در دوّم به ایوان ورودى مقبره، در سوم به حیاط
مشترک مدرسه و مسجد باز مى‏شوند.

صحن مقبره یک حیاط تقریبا مربّع شکل است و پس از ورود به حیاط از
خیابان، نماى حسینیه نو ساز در ضلع رو به رو و نماى ورودى مقبره و ادامه
حسینیه نو ساز دست چپ مشاهده مى‏گردد.پوشش خارجى گنبد مقبره در
گذشته تخریب شده و در حال حاضر، یک گنبد فلزى آبى رنگ جایگزین آن
شده است.بقعه داراى ایوان جنوبى بوده که دو کفش کن در قسمت غربى و
شرق آن قرار دارد و از دو طرف با سه پلّه و از زیر طاق‏هاى قوسى شکل وارد
حیاط یا صحن مى‏شود.

ایوان داراى تزیینات گچ برى، آیینه کارى و گره چینى در سقف به همراه
نقّاشى مى‏باشد و نماى ایوان نیز جدیدا با کاشى کارى مرمّت شده است.
ایوان بر روى چهار ستون که دو به دو کنار هم هستند، استوار گردیده
است.پس از ایوان، وارد فضاى رواق مى‏شویم و سپس حرم که به صورت
چلیپایى شکل است. از اره حرم تا ارتفاع 1 متر با کاشى‏هاى هفت رنگ مزیّن
شده است و در چهار جانب حرم، چهار قوس بلند بر پا گردیده که به کمک
فیل پوش‏ها طاق حرم را نگه داشته‏اند.از قسمت زیر سه کنج‏ها و فیل
پوش‏ها کتیبه گچ برى به خط نسخ به رنگ طلایى در زمینه لاجوردى نگاشته
شده است.که عبارت از سوره مبارکه جمعه به خط شیخ على سکاکى شالى
مى‏باشد و تاریخ کتیبه، سال 1323 ق را نشان مى‏دهد. در وسط طاق‏هاى
غربى، شرقى و شمالى حرم سه پنجره ارسى چوبى زیبا قرار دارد که در
پشت دو تاى آنها از خارج مشبّک‏هاى کاشى (فخر ومدین)قرار داده شده
است.در قسمت شمال حرم،اتاق مستطیل شکل مرتفعى قرار دارد و در
طرف غربى و شرقى حرم نیز دو در کوچک به اتاق‏هاى جنبى منتهى
مى‏گردند.اتاقک غربى که پنجره مشبّک فلزى آن به خیابان باز مى‏شود،
باعث مى‏گردد نماى داخل حرم از خیابان  دیده شود.ضریح مقبره در گذشته
به صورت مشبّک چوبى بوده که با گره چینى مزیّن شده بود و در حال حاضر به جاى
آن یک ضریح مشبّک فلزى که از نقره و طلا ساخته شده است،قرار دارد.

مصالح بکار رفته؛ بقعه پیغمبریّه از مصالحى چون آجر همراه با ملاط
ساروج، گچ و اخیرا سیمان مرمّت شده است و جهت تزیینات بنا از کاشى
به وفور استفاده گردیده و نوع کاشى‏هاى بکار رفته، بیشتر کاشى‏هاى هفت
رنگ یا خشتى و بعضا معرّق است.مصالح دیگرى که در بنا بکار رفته
سنگ،چوب و فلز مى‏باشد.

نقشه بنا؛ بناى بقعه پیغمبریّه بر نقشه چهار ضلعى و در جهت شمالى ـ
جنوبى قرار گرفته است.طول و عرض بقعه 20×25 مى‏باشد.ساختمان این
مقبره از جهت جنوب به فضاى حیاط و صحن به ابعاد 2680×29 متر باز
مى‏شود .بقعه داراى دو ورودى اصلى است که اوّل مستقیم از خیابان وارد
فضاى حیاط یا صحن مى‏گردد. دومى ازخیابان وارد ایوان جنوبى
مى‏شود.در قسمت شرقى حیاط، حسینیه نوسازى قرار دارد.ارتفاع بقعه از
کف حیاط تا نوک گنبد 50/17 متر است.جهت ورود به فضاى مقبره باید از
دو طرف ایوان و از طریق کفش کن‏ها وارد فضاى ایوان شویم؛ایوان یا مهتابى
جنوبى به ابعاد 60/3×10 متر و ارتفاع ایوان از داخل 6 متر است در طرفین
در، طرف غربى و شرقى ایوان با دو طاق گهواره‏اى وارد فضاى مربّع شکل
کفش کن‏ها مى‏شویم که به ابعاد 20/3×20/3 متر مى‏باشد و از کفش کن‏ها
به اتاقهاى پشتى راه دارد.از فضاى ایوان وارد هشتى مى‏شویم که داراى
سقف نیم دایره است. در طرفین غربى و شرقى هشتى، دو نیم طاق با قوس
(پنج او هفت) قرار دارد؛ ابعاد این قسمت 20/3×50/7 متر است. از
قوس‏هاى غربى و شرقى، دو در به اتاقهاى جنبى هشتى باز مى‏شود. اتاق
شرى که ال (L) مانند است، به طول و عرض 40/4×80/4 متر مى‏باشد و از
این اتاق یک دربه حسینیه و در دیگرى به اتاق شرقى گنبد خانه باز مى‏شود؛
اتاق غربى فضاى هشتى به ابعاد 5/2×4 متر است. پس از عبور از فضاى
هشتى، وارد فضاى حرم و گنبد خانه مى‏شویم که به ابعاد 10×10 متر است.
فضاى گنبد خانه 20 ضلعى مى‏باشد که به صورت پلان مربّعى است و با 2
مستطیل مساوى عمود بر هم محور تقارن همگى آنها بر هم منطبق
مى‏باشند، ترکیب شده است. ارتفاع از کف حرم تا زیر گنبد داخلى حرم
20/9 متر است و از ارتفاع 40/6 متر گنبد با کمک فیلپوش‏ها و سه کنجى‏ها
پیاده مى‏شود.در فضاى گنبد خانه، چهار جانب آن چهار قوس بلند بر پا
گردیده است و در قسمت غربى گنبد خانه،اتاقک کوچکى به ابعاد
50/1×20/3 متر قرار دارد که بایک پنجره مشبّک فلزى به خیابان راه
مى‏یابد و یک در نیز در جنوب این اتاقک است که به اتاق اطراف هشتى راه
مى‏یابد.در قسمت شرقى گنبد خانه درى به اتاق مستطیلى به ابعاد
20/3×40/8 متر است که از این اتاق یک پنجره در دیواره شرقى قرار دارد و
درى نیز در سمت جنوبى که به اتاق شرقى فضاى هشتى منتهى مى‏شود. در
جانب شمالى گنبد خانه نیز درى به اتاق شمالى آن به ابعاد 40/2/×20/5
متر منتهى مى‏شود که از این اتاق نیز درى در جانب شرقى آن قرار دارد که راه
به اتاقک کوچکى به ابعاد 60/1×80/2 متر دارد.

در طبقه اوّل  این بقعه نیز، بالاى کفش کن‏هاى شرقى و غربى، دو اتاقک
کوچک تقریبا با همین ابعاد قرار دارد که از هر اتاقک دو در به حیاط باز
مى‏شود و دو پنجره به ایوان جنوبى باز مى‏شود .همچنین بالاى فضاى
هشتى نیز با همین ابعاد اتاقى بنا شده که از آن یک پنجره به ایوان جنوبى و
دو در به اتاق شرق به ابعاد 20/3×40/4 متر، منتهى مى‏شود که از آن یک
ورودى به اتاقک شمالى و ورودى دیگر سوى اتاق بالاى کفش کن، و دو
پنجره، یکى به فضاى شرقى و دیگرى به فضاى هشتى راه مى‏یابد.اتاق
غربى فضاى هشتى به ابعاد 60/3×60/4 متر است که از آن یک پنجره به
اتاقک چوبى و دیگرى نیز به فضاى هشتى باز مى‏شود.

نما و تزیینات بیرونى

نماى بیرونى بنا به دو بخش اوّل  بدنه اصلى بقعه و گنبد و دوّم نماى
بیرونى و داخلى حیاط تقسیم مى‏شود.ابتدا باید به این نکته اشاره کرد، اکثر
تزیینات بیرونى بنا، اعم از آجر کارى و کاشى کارى جدیدا مورد مرمّت و
بازسازى قرار گرفته‏اند.با این اوصاف، نما و تزیینات حیاط جنوبى از این قرار
مى‏باشد:این حیاط به مساحت 777 متر است که در وسط آن یک حوض
آب کوچک چند وجهى وجود دارد. در شمال و جنوب حوض در فاصله
نزدیکى، دو باغچه مستطیل شکل کوچک واقع شده. دیواره جنوبى حیاط
جدیدا مرمّت گردیده که از قاب مستطیلى کوچک با چند نیم دایره‏اى
(چمانه) تشکیل شده که تماما داراى نماى آجرى ساده و بدون تزیین
مى‏باشد که بعضى قسمت‏هاى قاب آجرى متصّل به دیواره غربى با کاشى
مزیّن، گردیده است. دیواره شرقى حیاط به بناى حسینیه‏اى نوساز منتهى
مى‏شود. دیواره غربى حیاط جدیدا مرمّت گردیده و ازاره دیوار از داخل
حیاط تا ارتفاع 1 مترى باسنگ سفید مزیّن شده است.نماى این دیوار نیز به
چندین قاب تقسیم مى‏شود که قاب‏ها با چفد جناغى (پنج او هفت) پوشش
یافته‏اند، عمق چفد داخل هر قاب حدود 20 سانتیمتر مى‏باشد لچکى‏هاى
قاب با کاشى‏هاى آبى و نقوش اسلیمى مزیّن شده‏اند ؛ در حد وسط هر قاب
یک جرز زمینه قاب‏ها نیز با آجر کارى ساده تزیین شده است.دروازه ورودى
به حیاط که با چند پلّه، حیاط را به خیابان پیغمبریّه منتهى مى‏سازد، در این
جبهه قرار گرفته است.سر در این دروازه، مرتفع‏تر از دیواره‏هاى اطراف
مى‏باشد.قوس این ورودى از نوع پنج او هفت است که در قسمت حاشیه
قاب، آیاتى قرآنى روى کاشى نگاشته شده است.در قسمت زیر پایه‏هاى این
دیواره، اتاقک یا انبار مانندى  ساخته شده که با چند پلّه به حیاط مرتبط
مى‏شوند که هر فضا داراى یک در فلزى است. ارتفاع نماى رو به خیابان
دیواره غربى حیاط کمتر از ارتفاع دیواره داخل حیاط مى‏باشد؛ زیرا کف
خیابان نسبت به کف حیاط بلندتر است.نماى بیرونى این دیواره تا ارتفاع
تقریبا نیم متر از سنگ و سه طاق نما با چفدهاى پنج او هفت پوشش
یافته‏اند، سطح این طاق نما تماما نماى آجرى و ساده مى‏باشد. نماى بیرونى
ورودى یا دروازه غربى حیاط با کاشى‏کارى مزیّن‏گردیده است. طاق ورودى
این دروازه از دو طاق جناغى تودرتو تشکیل یافته که کتیبه مختصرى بر روى
کاشى روى سر در آن نگاشته شده است. در ورودى از جنس فلز است واز
این ورودى کمتر استفاده مى‏شود.سه قاب در همین امتداد با همان نوع
سبک و تزیین دیده مى‏گردد.

نماى جنوبى مقبره

نماى اصلى بقعه را تشکیل مى‏دهد که ایوان اصلى بنا نیز در این سمت
قرار دارد و به طول 5/19 متر است.ارتفاع این نما از کف حیاط تا نوک
پیشانى نما حدود 10 متر مى‏باشد.ایوان بر روى چهار ستون که دو به دو کنار
هم قرار دارند، استوار است.ازاره نما تا ارتفاع نزدیک به 1 متر از سنگ مرمر
سفید پوشش یافته است. بخش جلوى ایوان به وسیله نرده‏هاى سنگى به
ارتفاع حدود نیم متر از فضاى حیاط جدا مى‏شود.در طرفین ایوان دو جرز به
عرض 60/1 متر وجود دارد و سطح آنها تماما با کاشى کارى‏هایى که جدیدا
مرمّت گردیده، پوشیده شده است.قسمت غربى و شرقى ایوان، دو ردیف
پلّه قرار دارد که به فضاى کفش کن‏ها راه پیدا مى‏کند. بناى این ورودى‏ها در
دو طرف شرقى و غربى، به دو قاب تقسیم مى‏شود که در امتداد یکدیگر ؛
قاب اوّلى که با چفد چمانه پوشش یافته است و داراى در فلزى دو لنگه‏یى
مى‏باشد. لچکى‏هاى قاب نیز با کاشى کارى‏هاى معرّق زیبا با نقوش اسلیمى
مزیّن گردیده و قاب فوقانى ورودى به کفش کن‏ها داراى همین نوع چفد
(چمانه) مى‏باشد که پنجره‏اى فلزى در آن تعبیه شده و به اتاق‏هاى بالایى راه
دارد و بخش لچکى‏هاى این چفد نیز با کاشى‏هاى معرّق با نقوش زیباى
اسلیمى مزیّن گردیده است. بالاى قاب پنجره، کتیبه مختصرى بر روى کاشى
لاجوردى نگاشته شده است.دو طرف ایوان، بخش غربى و شرقى قرینه
یکدیگر مى‏باشند. پیشانى ایوان به صورت تاج مانند مى‏باشد که زمینه آن با
کاشى‏هاى آبى لاجوردى مزیّن گردیده که کتیبه‏اى به رنگ سفید بر روى
کاشى‏هاى لاجوردى منقور شده که اخیرا مرمّت گردیده است.

نماى غربى بقعه

بقعه پیغمبریّه از طرف غرب در امتداد خیابان پیغمبریّه مستقیم و کمى
متمایل به طرف شرق مى‏باشد.این نما به طول 25 متر مى‏باشد و از قسمت
شمال به مدرسه و مسجد پیغمبریّه مى‏رسد. در ورودى دوّم در بدنه غربى
بقعه قرار گرفته و ازاره ورودى از بیرون به ارتفاع 1 متر با سنگ سفید مرمر
پوشش یافته است.

طرفین ورودى به دو قاب تقسیم مى‏گردد که با چند تیزه‏اى کار شده و با
کاشى کارى نقوش گل و گیاه مزیّن گردیده است.در دو جرز کنارى ورودى
چفد آیه از قرآن بر روى کاشى نگاشته شده است. قوس خود ورودى از نوع
پنج او هفت مى‏باشد و بخش فوقانى و ورودى به یک قاب میانى نسبتا بزرگ
و دو قاب قرینه هم تقسیم مى‏گردد، که قاب میانى داراى چند نوع کلیل
مى‏باشد و در زمینه آن بر روى کاشى لاجوردى کتیبه‏اى با رنگ طلایى و اسم
آستان مقدس چهار انبیا و امامزاده صالح همچنین در زیر آن دو بیتى‏اى با
رنگ سفید نوشته شده است .لچکى‏هاى چفد نیز با کاشى‏هاى آبى
فیروزه‏اى با نقوش گل و گیاه پوشش یافته است.طرفین قاب میانى با چفد
پنج او هفت کار شده‏اند که زمینه چفد با کاشى آبى فیروزه‏اى با نقوش
اسلیمى مزیّن گردیده و قسم لچکیهاى قاب نیز با کاشى زرد رنگ که نقوش
اسلیمى دارد، با رنگ‏هاى دیگر تزیین شده است.در امتداد ورودى به بقعه،
دیواره آجرى به ارتفاع تقریبا 3 متر با قاب‏هاى جناغى قرار دارد که در زمینه
طاق‏هاى اوّلى، پس از ورودى، پنجره‏اى مشبّک با کاشى لاجوردى وجود
دارد. (فخرومدین) طاق نماها از نظر تزیینى ساده مى‏باشند و تنها
لچکى‏هاى طاق نماها با کاشى‏هاى معقلى و باطرح‏هاى هندسى مزیّن
گردیده‏اند.پس از دوّمین طاق نما، یک طاق نماى مستطیلى کوچکى با قوس
پنج او هفت وجود دارد و داراى پنجره مشبّک فلزى مى‏باشد که از داخل آن
فضاى حرم و گنبد خانه دیده مى‏شود و عابران نذورات خود را به داخل آن
مى‏اندازند. قسمت بالاى این طاق نما کتیبه‏اى بر روى کاشى لاجوردى
نوشته شده است. آخرین طاق نما در همین امتداد نیز همانند دو طاق نماى
قبلى مى‏باشد و ازاره بقعه تا ارتفاع تقریبا نیم متر با سنگ به صورت پلّه مانند
ساخته شده است.

بدنه بقعه به شکل اریب مانند و متمایل به شرق مى‏باشد و دراین قسمت
بدنه به صورت دو قاب مستطیل شکل ،باقوس پنج او هفت مى‏باشد که
لچکى‏هاى قوس با آجر و کاشى و به شکل شطرنجى مزیّن گردیده
است.قاب میانى که پنجره‏اى فلزى دارد، با قوس پنج او هفت پوشش یافته
است ؛ لچکى‏هاى این پنجره نیز به شکل شطرنجى مزیّن گردیده و نوار
کتیبه‏اى به عرض 30 سانتیمتر، بالاى این طاق‏نماها کشیده شده
است.ورودى کتیبه، آیات قرآنى به رنگ سفید در زمینه کاشى لاجوردى
نوشته شده است.از قسمت جنوبى دیواره این قسمت از بقعه، جرز مانندى
حدود نیم متر به طرف خیابان جلو آمده که از کنار آن یک ردیف پلّه‏کان قرار
دارد و به سوى بام راه پیدا مى‏کند.

نماى شمالى و شرقى بقعه به مدرسه پیغمبریّه و قسمتى از مسجد متّصل
مى‏شود که چیزى پیدا نیست.

گنبد

گنبد بقعه که به علّت تخریب آن در سال‏هاى اخیر، بایک گنبد فلزى
مرمّت شده است، از کف حدود 10 متر ارتفاع دارد. گریو گنبد (گردن گنبد)2
متر است و سطح آن به صورت قاچ قاچ مى‏باشد که تماما به رنگ آب است.
گریو به صورت طاق نماى کوچک مى‏باشد که به تقلید از گنبدهاى تیمورى
ساخته شده است.

نما و تزیینات داخلى

فضاى ورودى به وسیله پلّه به خیابان راه مى‏یابد.

این فضا که محلّ مکث نیز گفته مى‏شود، در دو طرف شرقى و غربى
ایوان واقع شده‏اند.ازاره این قسمت با سنگ مزیّن و از قسمت ازاره تا زیر
گلوى  کاشیکارى شده است.بخش گلویى نیز با آجر و کاشى و همچنین
سقف این بخش نیز با کاشى به شکل شطرنجى تزیین شده است.از بخش
پیش ورودى، به کفشدارى و همچنین به وسیله چند پلّه، به حیاط و فضاى
ایوان جنوبى راه است.فضاى داخلى کفشدارى ساده و بدون تزیین مى‏باشد.
این فضا با یک طاق گهواره‏اى به ایوان جنوبى منتهى مى‏شود که سطح طاق
نیز با گچ برى‏هاى زیبا مزیّن گردیده. تنها تفاوتى که فضاى پیش ورودى
شرقى با قسمت غربى دارد، این است که از نظر تزیینات ساده بوده و با گچ
سفید پوشش یافته است.فضاى ایوان فضاى نسبتا پر کار و پر تزیین مى‏باشد
و ازاره آن با سنگ سفید و سیاه مزیّن گردیده است.ایوان پیغمبریّه را مرحوم
حاج میرزا مسعود شیخ الاسلام بنا کرده است.از بالاى ازاره تا زیر سقف
ایوان با آیینه کارى و گچ برى تزیین شده و سقف ایوان با گره چینى‏هاى زیبا
به همراه نقّاشى‏هاى گل و گیاه به طرزى زیبایى مزیّن گردیده است. ایوان
ورودى بر روى چهار ستون که که به دو کنار هم قرار گرفته‏اند، استوار
است.ستون‏ها داراى نه ستون سنگى بوده و بدنه ستون‏هاى گرد و با گچ و
سیمان ساخته شده و بخش سر ستون‏هاى ایوان به تقلید از سبک یونانى
(کرنتى) با شکل گل و گیاه گچبرى گردیده است.

در بخش بالاى ورودى‏هاى غربى و شرقى، رو به ایوان، دو پنجره چوبى مى‏باشد
که به شکل ارسى مانند و طرفین پنجره‏هاى نیز مزیّن به آیینه کارى است.

پس از ایوان،به  وسیله یک در چوبى وارد فضاى هشتى مى‏شویم. ازاره
این فضا تا ارتفاع حدود 1 مترى با سنگ پوشیده شده و از بالاى ازاره سطح
هشتى با آیینه کارى ؛ همچنین فضاى هشتى با گنبدى نیم دایره‏اى پوشش
یافته است و طرفین هشتى به وسیله دو چفد پنج او هفت کند از فضاى
هشتى جدا مى‏شوند. هر یک از فضاهاى غربى و شرقى هشتى داراى دو در
چوبى مى‏باشند که در غربى وارد فضاى کفشدارى مى‏شود و در شرقى به
اتاقک کوچکى منتهى مى‏گردد. از فضاى هشتى به وسیله یک در چوبى،
وارد فضاى حرم و گنبد خانه مى‏شویم .فضاى حرم به صورت 20 ضلعى
است و پلان گنبد خانه مربّع مى‏باشد که با 2 مستطیل مساوى عمود بر هم ـ
که محور تقارن همگى آنه بر هم منطبق است ـ ترکیب شده است. ازاره حرم
تا ارتفاع حدود 1 متر با کاشیى‏هاى هفت رنگ (خشتى) از نوع شیشه‏اى
مى‏باشد. دیواره فضاى گنبد خانه تا ارتفاع درگاه‏ها، حدود 2 متر با گچ به
صورت ساده و بدون تزیین پوشش شده است.در چهار جانب حرم، چهار
قوس بلند بر پا گردیده که به کمک فیل پوش‏ها، طاق حرم را نگه داشته‏اند.از
جایى که قوس‏ها آغاز گردیده، دور تا دور حرم، کتیبه گچ برى به خط نسخ، با
رنگ طلائى بر روى زمینه سبز نوشته شده است که عبارت از سوره مبارکه
جمعه به خط شیخ على سکاکى شالى، از خطاطان معروف قزوین مى‏باشد.
آخرین کتیبه چنین نوشته شده است: تقبل من بانى هذا البقعة الشریف
الحضرت المستطاب الحاج میرزا مسعود شیخ الاسلام کتبه اقل المشایخ على
سنه 1323 ق؛

در بخش غربى، شرقى و شمالى حرم، در وسط طاق نماها، سه پنجره و
ارسى چوبى قرار دارد که با گره چینى‏هاى زیباى چوبى ساخته شده است که
پشت دو تاى آنهااز خارج، مشبّک‏هاى کاشى (فخرو مدین) قرار دارد. و
بخش هایى از پنجره با اسامى مبارک و جلیله اللّه‏ و اشعارى به شکل مشبّک
نوشته شده است.اتاق‏هاى اطراف حرم، ساده و بدون تزیین و بعضى جهت
نماز و دعا است.

در گذشته  وسط فضاى حرم، صندوق مزار چهار انبیا و امامزاده صالح بن حسن
قرار داشت که صندوق از چوب و عارى از هر گونه تکلّف و صنعت است![1]

تذکره مرحوم حاج سیّد تقى قزوینى راجع به بقعه پیغمبریّه

بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم الحمدللّه‏ و سلام على عباده الذى اصطفى و
صلى‏اللّه‏ على محمّد و اله ـ اما بعد تذکره ایست درباره انبیاى بنى اسرائیل
سلام‏اللّه‏ على نبینا و علیهم و صلى‏اللّه‏ على محمّد و آله ـ انبیاى چهارگانه که
در بلده قزوین مدفونند و مدرسه پیغمبریّه در آن شهر بر پا است و همواره
بنى اسرائیل به زیارت ایشان آمده‏اند و شاید که ورود روح‏اللّه‏ حضرت
عیسى على نبینا و علیهم السلام به این سرزمین از براى ایشان بوده است. یا
ورود ایشان از براى زیارت مقام عیسوى که در مسجد جامع آن شهر است در
وسط قبه آن مسجد در نزدیک منبر محجّر و اسماء انبیاء علیهم‏السلام در بعضى از
مسفورات آن بلداین است. سلام، سلوم، سهولى، القیا ـ مشهد شریف ایشان
از وفور روح و نور و قضاى حاجات و اجابت دعوات در کمال ظهور است و
مرجع نزدیک و دور و کرامتهاى آن مشهد شریف این داعى محمّد تقى بن
امیرمؤمن الحسینى عفى‏اللّه‏ عنهما در صغر و کبر در کمال شهود مشهود بوده
است و روز بروز کرامتهاى آن افزوده است و تفاصیل آنها بتحریر نیابد و هر
متوسلى بان کرامتها برسد و مشاهده مى‏نماید و آنجا که عیان است چه
حاجت به بیان است و در شفاى مرضى بتوسل ایشان شفاها دیده شده
است که بتحریر نیاید و تفصیل آن نشاید و در پوست آهو یا غیر آن نوشته بر
سر صندوق ضریح ایشان بود بخط توریة باسلوب عربى مقطع الحروف که
شیخ المشایخ جعفر نجفى شیخ المجتهدین قدس‏اللّه‏ سره چون به زیارت
انبیاء علیهم السلام مشرف شد آن پوست مسفور را خواند و آن خط را احوال
انبیاء فرمود و شاید باستفسار بدست آید و مضمون آن معلوم شود و عالم
مباحثى که منکر آن بود و محاجه مى‏نمود باعجاز انبیاء علیهم‏السلام مقرو معترف
گردید و مشهد انبیاء دانست. و حاج ملا عبدالوهاب از معروفین فقهاى
قزوین اهتمام تمام در تعمیر آن مشهد شریف مبارک داشت و باین نیت و
همت روزگار را سربرد و در سفر زیارت در نجف أشرف سلام‏اللّه‏ على مشرفه
المتشرفین به مدفون گردید و محل تعمیر و تجدید و تجدید[2] و بناى مبارکه
است ـ سیما مدرسه آن که محل تحصیل علوم دینیه و ترقیات علماى عظام
بوده همچنانکه علاّمه قزوینى آقا رضى قدس سره ـ ضیافة الاخوان نوشته و
علماى قزوین را ایراد نموده است روات آنجا را شرح داده و همان را
سرپاشیدن آب غساله رسول‏اللّه‏ صلى‏اللّه‏ علیه و آله بزمین قزوین دانسته
است و اصل این حکایت چنان است که در اخبار کتب سیر مروى است که
جبرئیل علیه‏السلام از بهشت آب آورد و رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در صغر سن در آن آب
شست در اثناى شستن نداى الهى رسید که با زغب بشو که پرهاى نازک بال
جبرئیل است. فصبّ المآء فى ارض یقال لها قزوین فظهر فى ارض قزوین امر
عظیم.
پس ریخت و پاشید آن آب را که آب بهشت بود و پر جبرئیل و غساله
رسول‏اللّه‏ صلى‏اللّه‏ علیه و آله به زمینى که آن را قزوین گویند ـ پس ظاهر شد
در زمین قزوین امر عظیمى و شاید و جه اختصاص از زمینهاى عالم همان
انبیاء علیه‏السلام باشند با آنچه علاّمه قزوینى آقا رضى فرموده از ظهور علماى عظام
و میل قلوب افاضل و اطائب و اکابر بآن و ورود ایشان در آن و استاد فاضل
آخوند ملا محمّد على مازندرانى قدس سره این امر عظیم را ظهور آیات و
کرامات دانسته که از جمله آنها «چنار خونبار» زر آباد است که هر ساله روز
عاشورا خون از آن جارى شده و مى‏شود که این عبد نیز در زیارت
امامزاده[3] آنجا باین کرامات رسید و آن خون را دید و جد داعى آقا سید
رضا صاحب «بحر المغفره و دلیل الزائرین» کتاب «چنار خونبار» را که اسم آن
تاریخ آنست بچندین شاخسار در آن باب نوشته و میرزا قوام‏الدّین قدس سره
رساله در این باب دارد که بخواهش شاه سلطان حسین صفوى بآن زیارت
مشرف شده و آن مصیبت را دیده و نوشته است و آنکه در بعضى روایات
دارد که قزوین ملعون است مراد حاتم بن ماهویه قزوینى است که خود را در
مقابل على بن جعفر امامزاده قم داشته یا بکلام غلو تکلم نموده است و
احوال او معروف است و تصحیف قزوینى به قزوین غلط ظاهرى است و
آنچه گذشت مصحح آن اخبارى است که حمداللّه‏ مستوفى صاحب گزیده و
نزهة القلوب ایراد نموده است و رفع استنعاد مى‏نماید اگر چه آن اخبار نقیة
السند نباشد و امامزاده از ذریه طاهره خاتمیه صلى‏اللّه‏ على محمّد و آله در
آن مشهد شریف مدفون است.

گذشته از این تذکره در سفرنامه مارکوپولوى ایتالیایى[4] که در قرن هفتم
هجرى به ایران آمده است در زیر نام سابا  SABAاز مقبره سه نفر مغ گفتگو
مى‏شود که براى پرستش مسیح به بیت اللحلم رفته‏اند.

بنا بفرموده دانشمند معظم آقاى ذبیح بهروز فرزند خلد آشیان میرزا
ابوالفضل ساوجى که خود اهل ساوه و باوضاع آن شهر احاطه کامل دارد در
ساوه چنین مقبره‏اى وجود ندارد و این چیزیکه مارکوپولو نوشته است با
پیغمبریّه به قزوین قابل تطبیق است و مارکوپلو اشتباه کرده زیرا چنانکه در
شرح حال او مى‏خوانید مرد بیسوادى بوده و از مسافرتهاى خود یادداشتى
نداشته و پس از چند سال در زندان باستعانت حافظه مشاهدات خود را
تقریر کرده و دیگرى نوشته است از اینرو جاى تردید نیست که در این باره
اشتباه کرده و قزوین را ساوه انگاشته است ـ بارى ذیلاً عین نوشته مارکوپولو
را که جناب آقاى بهروز ترجمه کرده‏اند درج مى‏نمایند.

ترجمه از کتاب مارکوپولو ایتالیایى[5]

در ایران شهرى است بنام سابا[6] و از آنجا بودند سه نفر مغى که براى
پرستش مسیح به بیت اللحلم آمدند و هر سه آنها بخاک سپرده شده‏اند در
این شهر در یک مقبره خوبى و این هر سه تاموها و ریشهاشان پوشیده نشده
و کامل هستند. یکى از اینها نامش بالداسر، گاسپار، ملچى پور در این شهر
راجع باین سه نفر مغ غالبا مارکوپولو پرسید و هیچکس نمیتوانست درباره آنها چیزى
بگوید مگر اینکه سه نفر مغ در آنجا و در زمان قدیم بخاک سپرده شده‏اند.

پس از سه روز سفر شما بیک قصرى مى‏رسید که نامیده مى‏شود پالاسانا
که معناى آن این است که این قصر آتش پرستان است و این را دلیل آورده‏اند
براى این قصر ـ مردمان این قصر مى‏گویند که سه پادشاه از این شهر رفتند
براى سرفرودآوردن بیک پادشاه نامعلومى که تازه زائیده شده بود و
فرمانبردارى کردن از او ـ ایشان سه پیشکش یا هدیه با خودشان بردند ـ که
اینها است. طلا و بخور و کندر ـ طلا را بردند براى اینکه بدانند که آیا او
پادشاه زمینى است ـ و بخور را براى اینکه بدانند او... خداوندگارى است و
کندر را بردند براى اینکه بدانند او مرگ‏پذیر است یا نه؟

هنگامیکه این مغها در پیشگاه مسیح بودند جوانترین آن سه نفر اول نماز
برد بسوى او و بر او ظاهر شد از آن اندام و سال است. مغ دومى پس از وى
آمد و پس از دومى سومى و براى هر کدام ظاهر شد که مى‏باشد از همان
اندام و سال و چون ایشان دیده‏هاى خود را با یکدیگر مقایسه کردند ایشان
متفق شدند که هر سه با هم بروند و یکباره بسوى او نماز ببرند و پس از این
برایشان ظاهر شد که سنین و سالیانش در هیبت درست است.

وقتى که از پیش او رفتند آن کودک یک جعبه سربسته بایشان داد که آن
جعبه را آنها با خود بردند ـ چندین روب بعد جوینده شدند که ببینند او چه
داده بود بایشان آنها جعبه را باز کردند و در او یک سنگ یافتند که مقصود از
آن نشانه این بود که ایشان بایستى مانند سنگ پا برجا بمانند در عقیده
خودشان که آنرا از وى دریافت کرده بودند. همیکه ایشان آن سنگ را دیدند
تعجب کردند که ایشان گول خورده‏اند و آن سنگ را پرتاب کردند و یک
گودالى و فورا آتشى در گودال روشن شد هنگامیکه ایشان چنین چیزى را
دیدند بسیار پشیمان شندند از آنچه کرده بودند و برداشتند کمى از آن آتش
را و بردند بمنزلگاه خودشان و آن آتش را در یکى از پرسشگاههاى خود
گذاشتند و ایشان همواره آن را روشن نگاه مى‏داند و به سوى آن نماز مى‏برند
مانند ایزدى و همه قربانیهاى خود را با آن مى‏کنند ـ و اگر اتفاق بیفتد که ان
آتش خاموش شود ایشان مى‏روند به سوى آن آتش اصلى که در آن گودال
است جایى که آنها سنگ را مى‏انداختند و جائیکه آنها سنگ را انداختند
هرگز خاموش نمى‏شود و ایشان از آتش دیگر بر نمى‏دارند ـ بنابراین مردم این
شهرستان آتش را پرستش مى‏کنند همه آنها را مردم آن شهرستان به
مارکوپولو گفتند و صحیح است که بود یکى از آن پادشاهان از ساوه و دومى
آنهااز دیاوه بود و سومى آنها از قصر روى هم رفته از نوشته‏هاى مارکوپولو
جز یک سلسله مجهولات چیزى مفهوم نمى‏شود. در تذکره مرحوم حاج
سید تقى قزوینى ـ چنانکه گذشت نام چهار پیغمبر ـ سلام، سلوم، سهولى، و
القیا ـ نوشته شده ـ شیخ ابوالفتوح رازى قدس سره در تفسیر خود ـ آنجا که
سوره مبارکه یس را تفسیر مى‏کند اشاره به سه نفر فرستادگان عیسى علیه‏السلام براى
تبلیغ مردم قریه کرده و اسامى آنها را بقولى تاروص و ماروص و بخبرى
یحیى و یونس بگفته دیگرى توصان و مالوص و سومى را شمعون صفا یا شمعان و
بخبر دیگرى دو رسول را صادق و صدوق و سومى را شلوم ذکر مى‏کند آنگاه گوید که
ممتنع نباشد که ایشان خود پیغمبران باشند از قبل خدایتعالى الى آخره.

چون نام شلوم عینا همان سلوم است که شادروان حاجى سید تقى در
تذکره خود آورده و اسامى دیگر هم با آنچه که در تفسیر مذکور است قریب
المخرج مى‏باشند و وجه شباهت و قرابت صوتى با یکدیگر دارند بنابراین
بى مناسبت نیست که گفته شود مدفونین در پیغمبریّه شاید همین پیغمبرانى
باشند که در تفسیر یاد شده‏اند ـ گرچه در حالات این فرستادگان یا پیمبران
آمده است که آنها را مردم قریه که مقصود انطاکیه باشد کشتند ولى در متن
قرآن آیه‏اى که صراحت بکشتن داشته باشد نیست و ذکر آن باستناد اخبارى
است که ممکن است صحیح یا سقیم باشد براى مزید بصیرت خوانندگان
عین تفسیر در ذیل نگاشته مى‏شود ـ ضمنا باید دانست که بر فرض صحت
اینکه فرستادگان عیسى علیه‏السلام با پیمبران سه گانه مامور انطاکیه که در تفسیر
آمده است همانهائى باشند که در پیغمبره قزوین مدفونند ـ این اشکال پیش
مى‏آید که چگونه آنها را گذار به قزوین افتاد در این باره ناچاریم بتاریخ دوره
سلوکیدها رجوع کنیم و چگونگى را در اوراق بعد بنظر خوانندگان گرامى برسانیم.

از تفسیر شیخ ابوالفتوح رازى قدس سره

(جلد چهارم چاپ تهران 1314 هجرى شمسى صفحه 404 تا 408)

سوره یس و اضرب لهم مثلا اصحاب القریة ـ آنکه  گفت یا محمّد براى
ایشان مثلى بزن اصحاب آن شهر گفتند مراد اصحاب انطاکیه است ـ اذا
جائها المرسلون ـ چون بایشان آمدند رسولان ما ـ اهل سیر گفتند عیسى علیه‏السلام
دو رسول از حواریون خود بمدینه انطاکیه فرستاد برفتند چون به نزدیک
شهر رسیدند پیرى را دیدند که گوسفندى چند مى‏چراند و او حبیب بود
صاحب گوسفندان پس بر او سلام کردند او جواب داد و گفت شما که‏اید
گفتند ما رسولان عیسى ایم دعوت مى‏کنیم شما را از عبادت اصنام به
عبادت خدایتعالى گفت آیتى و دلیلى دارید گفتند داریم و آن آنست که به
دعاى ما خداى بیماران را شفا واکمه و ابرص را عافیت دهد پیر گفت مرا
پسرى است سالها است بیمار است و بر بستر افتاده اگر او بدست شما به
شود من ایمان آرم بعیسى و ببعضى روایت گفتند خود مؤمن بود بعیسى
گفتند روا است ایشانرا بخانه برد ایشان دعا کردند خدایتعالى عافیت داد او
را و در حال تندرست شد و برخواست و بیرون آمد و خبر ایشان در شهر
فاش شد و هر کجا بیمارى بود آمد و استدعا کرد و ایشان دعا کردند و
خدایتعالى شفاد داد تا بسیارى بیمار بر دست ایشان شفا یافتند ایشان را
ملکى بود تا نام او سلاحص[7] و گفتند ابطخس[8] و از جمله ملوک روم بود
و بت پرست بود این خبر باو رسید ایشان را بخواند و گفت شما کیستید
گفتند ما رسولان عیسى پیغمبریم گفت آیت شما چیست گفتند ابراءاکمه و
ابرص و شفاء بیماران بر دست ما به فرمان خدایتعالى گفت باز گردید تا من
در کار شما اندیشه کنم ایشان بازگشتند مردم ایشان را در بازار گرفتند و بردند
وهب منبه گفت عیسى علیه‏السلام این دو رسول را بفرستاد بیامدند و مدتى مقام
کردند بنزدیک پادشاه بار نیافتند یکروز او را در بازار دیدند تکبیر کردند ملک
خشم گرفت و بفرمود تا ایشان را بگرفتند و محبوس کردند چون خبر به
عیسى رسید سرحواریان شمعون صفا را بفرستاد بنصرت ایشان و شمعون
وصى عیسى بود و متنکر در شهر شد و با حاشیه ملک صحبت افکند او را
یافتند با ادب و نیکو سیرت خبر او پیش ملک بگفتند ملک او را پیش خواند
و بدید از عقل و ادب و حسن محاورت او نیکو آمد او را پسندید و مقربش
کرد و مستأنس شد باو یک روز گفت ایهاالملک شنیده‏ام که دو مرد را بزندان
بازداشته‏اى که ایشان ترا با دینى دعوت کردند گفت آرى گفت ایشان
شندیده خود را چه مى‏گویند گفت نه، خشم مرا منع کرد از این گفت اگر
صواب بینى بخوان ایشان را و بنگر تا چه مردمانند و سخنشان بشنو تا چه
مى‏گوید ملک کس فرستاد و ایشان را بخواند چون بیامدند شمعون گفت
شما کیستید گفتند ما رسولان عیسى رسول خدائیم گفت بچه کار آمده‏اید
گفتند آمده‏ایم تا این ملک و قوم او را از عبادات صنامى که نه بینند و نشنوند
و ندانند و ایشان خیر و شر و نفع و ضرر نیابند با عبادت خداى خوانیم بینا و
شنوا و دانا و توانا که همه خیر و نفع و ضرر از اوست یفعل‏اللّه‏ ما یشاء و
یحکم مایرید ـ شمعون گفت بر اینکه مى‏گوئید آیت و دلالتى دارید گفتند
بلى ابراء الاکمه و الابرص و شفاء المرضى باذن‏اللّه‏ ملک فرمود تا کودکى را
بیاورند مطموس العین بود جایگاه چشمهاى او چون پیشانى او شده بود
ایشان دعا کردند تا خداى تعالى جاى چشم او بشکافت ایشان دو بندق از
گل بر گرفتند و در جاى چشم او نهادند و در حال به فرمان خداى تعالى
حدقه گشت و خدایتعالى بینایى و شعاع در او نهاد تا او بینا شد و جهان بدید
ملک به تعجب فروماند شمعون گفت ایهاالملک تو نیز از خدایان خود در
خواست کن تا مانند این یا بیش از این بکنند تا دست و غلبه ترا باشد او
شمعونرا گفت مرا از تو هیچ سر پنهان نیست خداى من جمادى است که
نبیند و نشنود و منفعت و مضرت نکند آنکه ملک گفت اگر خداى شما تواند
تا مرده را زنده کند ما باو و بشما ایمان آریم ایشان گفتند خداى ما بر همه
چیز قادر است ملک گفت امروز هفت روز است تا پسر دهقانى مرده است و
او را دفن نکرده‏اند بانتظار پدرش اگر او را زنده کنید ما بشما ایمان آریم گفتند
رواست بفرماى تا بیاورندش او را بیاوردند از حال خود بگشته بود و بوى
بگردانیده ایشان دعا کردند آشکارا و شمعون در سر، خدایتعالى او را زنده
کرد و بر پاى خاست و گفت یا قوم بترسید از خدایتعالى و بخداى ایمان
آورید که من امروز هفت روز است مرده‏ام مرا در هفت وادى از آتش بردند
براى آنکه مشرک بودم و درهاى آسمان بر گشادند برنائى دیدم که براى اینان
هر سه شفاعت مى‏کرد گفتند اینان که‏اند گفت این شمعون صفا است وصى
عیسى و آن دو حواریند از حواریان عیسى این سخن در ملک ـ گرفت
شمعون در آن حال بگفت من شمعونم و ملک را دعوت کرد و او ایمان آورد
و جمعى بسیار از لشکر او محمّد بن اسحق گفت از کعب الاخبار که ملک
ایمان نیاورد و همت کرد بکشتن اینان خبر بحبیب رسید و او بر در شهر بود
به دروازه دورتر بیامد بتاختن و برایشان انکار کرد و ذلک قوله «و جاء من
اقصى المدینة رجل یسعى الایه» این است قصه آنکه خدایتعالى گفت اذا
رسلنا الیهم اثنین ـ یاد کن اى محمّد چون بفرستادیم ما دو کس را برایشان
یعنى باهل انطاکیه و در نامشان خلاف کردند محمّد بن اسحق گفت تا روص
و ماروص وهب گفت: یحیى و یونس ـ مقاتل گفت توصان و مالوص ـ
فکذبوهما دروغ داشتند ایشان هر دو را فعززنا بثالث ما قوى کردیم ایشان را
بثالث و عاصم خواند بروایات الاحفص فعززنا مخفف اى علینا من قولهم
من عزّ براى من غلب سلب و آن سوم شمعون صفا بود ـ مقاتل گفت شمعان
نام بود سوم را کعب گفت آن دو رسول صادق و صدوق نام بودند و سوم
شلوم و اضافه ارسال با خداست براى آنکه عیسى ایشان را بفرمان خداى
بفرستاد و ممتنع نباشد که ایشان خود پیغمبران باشند از قبل خدایتعالى
فرستاده ـ فقالوا انا الیکم مرسلون ـ گفتند ما را بشما فرستاده‏اند که اهل
انطاکیه‏اید ایشان گفتند یعنى اهل انطاکیه قالوا ما انتم الا بشر مثلنا شما
نیستند مگر آدمى همچون ما و ما انزل الرحمن من شیئى ان انتم الا تکذبون و
خدایتعالى چیزى نفرستاد و شما جز دروغ چیزى نمى‏گوئید ـ قالوا ربنا یعلم
انا الیکم لمرسلون این پیغمبران گفتند خداى داند که ما را بشما فرستاده‏اند و
ما علینا الا البلاغ المبین و بر ما هیچ نیست الا رسانیدنى با بیان قالوا انا تطیرنا
بکم ـ گفتند اهل آن شهر از کافران که ما شما را بفال بد گرفته‏ایم مقاتل گفت
این براى آن گفتند آن آن سال باران نیامد گفتند این بشومى شما است لئن لم
تنتهو لنرجمنّکم ـ اگر شما باز نه‏ایستید از اینگفتار سنگسار کنیم شمار او
لیمسنّکم منا عذاب الیم و شما را از ماعذابى رسد دردناک قالوا گفتند آن
رسولان طائرکم معکم فال بدو شوم شما با شما است از کفرتان و معاصى که
مى‏کنید عبداللّه‏ عباس و ضحاک گفتند حظکم من الخیر و الشرّ ـ بهرتان از
خیر و شر و قتاده گفت عملتان بیانه قوله و کل انسان الزمامناه طائره فى عنقه
ـ حسن و اعرج خواندند در شاذطیرکم بى الف ءان ذکرتم  ـ اگر شما را یاد
دهند و وعظ گنند این کثیر و نافع و ابو عمر و مفضل عن عاصم ـ این ذکرتم
همزه دوم بیا، بین بین و باقى قرّاء خواندند به دو همزه محقق و در جواب آن
خلاف کردند بعضى گفتند جواب او محذوف است و التقدیر ائن ذکرتم قلتم
هذا القول یعنى قوله لنرجمنکم و لیمسنکم منا عذاب الیم ـ اگر شما را یاد
دهنده این قول گوئید که ما میگوئیم از تهدید و عید برجم و مس عذاب و
گفتند جواب او مقدم است و التقدیر ءان ذکرتم فطائرکم معکم ـ اگر شما را
یاد دهند و باسر اندیشه برند بدانید که فال شما با شما است بعضى دیگر
گفتند قول مضمر است اینجا و التقدیر ءان ذکرتم تطیرّکم قلتم بل انتم قوم
مسرفون ـ اگر شما را یاد دهنده بفال شما مقرآئید و بزبان خود بگوئید کا ما
مسرفانیم و بى انصافان و جاء من اقصى المدینه رجل یسعى ـ گفت از دورتر
جائى از مدینه انطاکیه مردى میآمد شتابان و آن حبیب بود مومن آل یس
عبداللّه‏ عباس و مقاتل گفتند حبیب بن اسرائیل النجار بود وهب گفت مردى
بود بیمار مجذوم و سراى او باقصى شهر بود و مومن بود کسى که بروز کردى
نماز شام به دو نیمه کردى یک نیمه بصدقه بدادى و یک نیمه بنفقه کردى
چون بشنید که اهل شهر رسولانرا دروغ مى‏دانند و متابعت نمى‏کنند بیامد و
بر طریق امر به معروف گفت یا قوم اتبعوا المرسلین اى قوم تبع پیغمبران
باشید اتبعوا من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون ـ متعابعت کنید آنان را که از
شما براداء رسالت مزدى نمى‏خواهند و هم مهتدون و ایشان راه یافته‏اند
قتاده گفت این حبیب درغارى بود و خداى را عبادت مى‏کرد چون باو رسید
که پیغمبران آمده اندو قوم را دعوت مى‏کنند با خداى از غار بیرون آمده و
نصرت ایشان کرد و گفت اتبعوا المرسلین آلایه قوم گفتند او را تو بر دین مانه
بر دین ایشانى و خداى ایشانرا پرستى گفت آرى و مالى لا اعبد الذى فطرنى
و چه بوده است مرا که نپرستم آن خدائى را که مرا آفرید و الیه ترجعون و
رجوع شما در قیامت با او است؛ اتّخذ من دونه آلهة الایه بدون خداى
خدایانى گیرم که اگر خداى تعالى بر من بدى و رنجى خواهد شفاعت ایشان
مرا سود ندارد و غنا نکند و از من و ایشان مرا نه براهاند انّى اذا لّفى ضلال
مبین، تقدیر آنکه ان فعلت ذلک ـ اگر چنین کنم در ضلال و گمراهى باشم
روشن انّى آمنت بربکم فاسمعون من ایمان آورده‏ام بخداى شما از من
بشنوید ـ چون این بشنیدند از او بازجستند بکار و او را بکشتند و کس نبود که
دفع کند از او ـ عبداللّه‏ مسعود گفت شکمش بپاى فرو کوفتند تا امعایش از
زیر بیرون آمد سدى گفت سنگسار کردند او را و مى‏گفت اللهم اهد قومى بار
خدایا راه نماى ایشانرا تا بکشتندش، حسن گفت بسوختند او را و گور او در
بازار انطاکیه است خدایتعالى بهشت را براى او واجب کرد  فذلک قوله قیل
ادخل الجنه ـ گفتند او را که بهشت رو قال یا لیت قومى یعلمون گفت کاشکى
تا قوم من بدانندى بما غفرلى ربى بآنچه خداى مرا بیامرزید و مرا از جمله
مکرمان کرد عبدالرحمن بن لیلى روایت کرد از پدرش از رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که
سابقان امتان سه‏اند که طرفة العینى بخداى شرک نیاورند امیرالمومنین على
بن ابیطالب و صاحب یس و مؤمن آل فرعون فهم الصدّیقون ایشان
صدّیقانند حبیب النجّار مؤمن آل یس حزقیل مومن آل فرعون و
امیرالمومنین على بن ابیطالب و هو افضلهم و او فاضلترین ایشان است گفتند
چون حبیب را بکشتند خدایتعالى براى او خشم گرفت و تعجیل عذاب کرد
بر ایشان جبرئیل را فرمود تا بانگ بر ایشان زد و ایشان جمله بمردند فذلک
قوله و ما انزلنا على قومه من بعده من جند گفت ما نفرستادیم بر قوم او یعنى
بر قوم حبیب از پس او هیچ لشکرى از آسمان و نفرستادیم نوعى دیگر از
عذاب ان کانت الا صیحة واحدة اى ما کانت نبود الایک آواز فاذا هم
خامدون و اذا مفاجات که بدیدى ایشان مرده بودند یعنى ما ایشان را نه
بلشکرى هلاک کردیم بل بخوارتر چیزى و آن آوازى بود که جبرئیل برایشان
زد یا حسرة على العباد یا حسرتا که برکامران باشد روز قیامت از اینکه ایمان
نیاوردند ـ و قول دیگر آنست که این حکایت قول کافران استکه گفتند آنکه که
پیغمبران را کشته بودند و عذاب پدید آمده تاسف خوردند و گفتند یا حسرتا
بر آن پیغمبران که اگر ایشانرا نکشته بود مانى ایمان آورده بود مانى با ایشان و
ابن پشیمانى بود نه در وقت خود بل در وقت الجاء در حالتى که پشیمانى
سودندارد ما یاتیهم من رسول هیچ پیغمبر بایشان نیامد و الا ایشان با او
استهزاء کردند و از او افسوس داشتند الم یروا نمى‏بینند یعنى نمى‏دانند اهل
مکه که پس هلاک کردیم پیش ایشان از قرنها و مردمان روزگارها و قرن اهل
هر عصرى باشند براى آن قرن خوانند ایشان را که در وجود مقترن باشند با
یکدیگر و انهم الیهم لایرجعون که مرجع ایشان بایشان بنا شده و ان کلّ لمّا
جمیع لدینا محضرون یعنى ما کل الا جمیع و نیستنداینان الا به نزدیک ما
جمله بیکبار حاضر یعنى هیچکس را رها نکنیم و الا زنده کنیم و بعرصه
قیامت آوریم و این برسبیل تهدید و وعید فرمود و مثله قوله و حشرنا هم فلم
نغادر منهم احدا قوله تعالى آیه لهم الارض المیتة احییناها الى آخره.

از کتاب درر التیجان فى تاریخ بنى الاشکان

مرحوم سید رضاى رضوى سابق الذکر مى‏نویسد که این چهار پیغمبر
هنگام جنگ رومیان با پادشاه اشکانى بایران و به قزوین آمده‏اند ـ در این باره
شرح آمدن «انتوبوخوس» بایران از کتاب دررالتیجان فى تاریخ بنى الاشکان
تألیف محمّد حسنخان اعتماد السلطنه ذیلاً نقل مى‏شود:

فلادیوس مورّخ یهود مى‏نویسد وقتى «انطیوخوس» پادشاه بر شام
مصمم جنگ و حمله بر پادشاه اشکانى شد نامه‏اى به «حنا» یا یحیى پسر
شمعون که در آن وقت هم پادشاه یهود و هم پیغمبر ایشان بود نوشت و از او
خواهش کرد که با عساکر یهود ویرا مدد نماید ـ حنّا قبول آن خواهش نموده
جمعیّت زیادى از بیت المقدس حرکت داد و به قشون پادشاه شام ملحق
شد و اول مصادفه لشکریان آن تیوخوس و سپاه فرهاد اشکانى در کنار رود
«تیوکوس» که حالا معروف به «زاب بزرگ» است اتفاق افتاد و در ین مقابلت
و عساکر یهود طورى برشادت جنگ کردند که سواران پادشاه اشکانى را
شکست دادند و همین شکست دیگر نگذاشت که فرهاد در برابر
آنتویوخوس زیست کند این بود که روواپس نمود و بگریخت پادشاه بر شام
بتعاقب او پرداخت و دو سه جنگ دیگر نیز کردند و در هر جنگ باز فرهاد
مغلوب و آنتویوخوس غالب بود مختصر پادشاه بر شام از دجله عبور کرده
وارد عراق عجم شد از همدان و رى و سردره خوار و سمنان و دامغان
گذشته همه جا فرهاد را دنبال مى‏نمود و در این اثنا حنا یا یحیى پیغمبر و
پادشاه یهود را بطرف گرگان فرستاد و او آن ناحیه را بگرفت از اینهة
آنتویوخوس او را هیرگان لقب داد یعنى فاتح هیرگانى که گرگان و مضافات
باشد و در اعطاى این لقب به حنّا از جهت فتح هیرگانى شایبه‏اى هست چه
دو سه نفر دیگر از سلاطین یهود باز همین اسم را داشته‏اند ـ بعضى از
مورخین از قید و تعصب مذهبى یهود سخن نموده گفته‏اند بعد از آنکه
آنتویوخوس در کنار رودزاب بر فرهاد غالب شد خواست بعجله از رود عبور
کند و فرهاد را تعاقب نماید حنّا گفت چون فردا روز شنبه و عید «بان کت»
است و ما طایفه یهود لابد روز شنبه نمى‏توانیم حرکت کنیم و در عید از جاى
خود به جنبیم خواهش دارم آنقدر توقف فرمائید که ما رسوم مذهبى خود را
بعمل آریم و بعد حرکت نمائیم آنتویوخوس با آن همه تعجیلى که داشت
محض خاطر یهود سه روز در کنار زاب توقف کرد (عیدبان کت از اعیاد
معظمه یهود و آن پنجاه روز تمام از روز عبور حضرت موسى و قوم او از
دریاى احمر است و در این روز در طور سینا الواح بحضرت موسى نازل شد
در روز عیدپان کت یک فتیر بسیار کلفتى طبخ مى‏کنند و آن را «سیناهم»
مى‏نامند و این فتیر هفت طبقه است و دراین روز یهود خانه‏هاى خود را با گل
و سبزه مى‏آرایند و از میوه‏هاى نوبر و حاصل زمینى و درختى در راه خدا
صدقه مى‏دهند و از فرط احتیاط که مبادا حسابى که کرده‏اند صحیح نباشد
دو روز عید مى‏گیرند ـ نصارا نیز این عید را حرمت مى‏گذارند و عید مى‏گیرند
و عقیده آنها این است که پنجاه روز پس از زنده شدن حضرت عیسى علیه‏السلام و
ده روز بعد از رفع آن حضرت روح القدس بحواریین نازل شده و این همانروز
است. خلاصه در سه جنگى که آنتویوخوس و فرهاد با یکدیگر نمودند همه
جا پادشاه اشکانى مغلوب و سلطان بر شام غالب شد مقهور از پیش وقاهر از
دنبال او میراند تا دامغان و باید گفت که در این وقت تمام متصرفات
اشکانیان پادشاه سلوکیدراشد چه آنها را که بفتح و نصرت گرفته او را بود و
باقى همه خود بواسطه رنجش از سلطنت و دولت اشکانى به پادشاه بر شام
پیوسته بودند فرهاد چاره را منحصر در رها کردن «دمتریوس» دیده دمتریوس
برادر آنتویوخوس است که فرهاد دوم اشکانى او را در جنگ مغلوب کرده و خودش
را اسیر نمود سپس دختر خود را باو داده بگرگان فرستاد در آنجا او را نگاهدارى
مى‏کرد تا در موقع مقتضى براى تصرف سوریه از وجود او استفاده کند.

چون دمترپوس را همه جا در این جنگ همراه داشت تا بوقت مقتضى او
را براى تصرف تخت و تاج به سوریه بفرستد و انتویوخوس را دچار
مشکلات نماید ـ بالجمله در این موقع دمتریوس خلاص شده متوجه شام
گشت اما مقصود فرهاد دوم از راه دیگر حاصل شد. تبیین آنکه آنتویوخوس
بعد از استیلاى بر ممالک اشکانى چون فصل زمستان در رسیده بود در
قشلاقى از قشلاقهاى خراسان بارى یا نقطه دیگر از نقاط جبال (عراق عجم)
و بزعم بعضى در طرف کرمانشاه و ما هیدشت و زهاب و کرند اقامت و
توقف نمود و عساکر خود را در اطراف ممالک و اقطار متفرق ساخت که از
جهت آذوقه و سایر لوازم در مدت سردى هوا دچار زحمت و تعب نباشد و
پس از گذشتن زمستان مجددا در یکجا جمع شوند و کار فرهاد را یکباره تمام
کنند و آسوده خاطر ممالک اشکانى را ضمیمه دولت سلوکید نمایند در این
قیشلامیشى سپاهیان یهود چون طاقت تحمل سرما را نداشتند حنّاى ملقب
به هیرگان پادشاه پیغمبر ایشان از آنتویوخوس اجازه خواسته باجیش و
همراهان به بیت المقدس معاودت کرد و مبالغى از قوت پادشاه
سلوکیدکاست اما دسته‏هاى قشون متفرق شده در نواحى و نقاطیکه متوقف
گشتند بواسطه اعتیاد به عیش و عشرت و احتیاج به نقود بناى ظلم و تعدى
و دست اندازى بعرض و مال مردم را گذاشتند و اهالى را بستوه آوردند و از
چنان قشون و تقاضاى آن زمان و آن غلبه و پیشرفت که عساکر بر شام را
نصیب شده بود این قسم حرکت بلکه هر نوع تطاول و چپاول امرى مستبعد
نیست بلکه طبیعى است مختصر سپاهیان آنتویوخوس کارى کردند که مردم
ایران بر خلاف میلیکه ابتدا به تبعیت سلطان بر شام داشتند یکباره از او
نافرواز عساکر و همراهان وى متنفر گشتند و یک مرتبه بشوریدند و دست
باسلحه برده هر جا از قشون سلوکید یافتند بکشتند سپهسالار لشکر
آنتویوخوس که «اتهنه» نام داشت و با اردوى بزرگى در حوالى اصفهان یا در
خود اصفهان مى‏زیست نیز دچار همین بلیه گردید یعنى تمام سپاهیان و اهل
اردوى او کشته گشته خود او پیاده قدم در راه فرار گذاشت و در راه بگدائى
نانى تحصیل مى‏کرد و مى‏خورد و راه مى‏پیمود مگر خود را به آن تیوخوس
برساند لیکن شدت سرما بگرسنگى کمک نموده اتهنه را از زحمت پیاده
روى خلاص کرده به دیار عدم رساند.

ژوستن مورّخ گوید چون آنتویوخوس از ماجرا خبر دار شد باقشونى که
در رکاب او بودند حرکت نمود که خود را باردوهاى دیگر برساند و به آنها
کمک کند «ژولیوس» و «الى بن» که هر دو از مشاهیر مورخین مى‏باشند
مى‏گویند وقتیکه آنتویوخوس بقصد امداد اردوهاى دوردست خود حرکت
کرد طلیعه بهار در رسیده بود و پرستو آمده در ناحیه که او بود آشیانه ساخته
از جمله پرستوئى در سراپرده او آشیانى بنا کرده بود شامیان و یونانیان
آشیانه ساختن پرستو را در امکنه ایشان میمون و مبارک مى‏دانستند و خراب
کردن آنرا مشئوم و مورث خرابى و گزند تصور مى‏کردند ـ آنتویوخوس چون
مى‏خواست بزودى خود را باردوهاى ولایات برساند اعتنائى باشیانه پرستو
نکرده حکم کرد سراپرده را جمع نمودند جمع کردن سرا پرده و حرکت
کردن آنتویوخوس همان و رسیدن فرهاد با یک دسته سوار جرار و حمله
کردن بر او همان و در همین جنگ و حمله آنتویوخوس مقتول شده و
بواسطه رکضت و نهضت بموقع فرهاد کار یکسره گشت الخ.

باتفصیلاتى که در بالا مذکور شده دانستیم که گفته مارکوپولو، با موضوع
چهار انبیا ارتباطى ندارد ـ و تفسیر شیخ بزرگوار ابوالفتوح رازى قدس سره
موضوع سه تن فرستادگان حضرت عیسى را متوجه انطاکیه مى‏نماید ـ از
جنگ میان آنتویوخوس پادشاه سلوکى با فرهاد دوّم اشکانى هم که مرحوم
رضوى نوشته است چهار انبیاء همراه آنتویوخوس به ایران آمدند دانسته شد
که پیغمبرى جزء «حنّا» همراه سپاه یهود نبوده و او نیز با سپاه مزبور پیش از
زمستان از ایران خارج شد و به وطن خود باز گشته است.

به علاوه در آن موقع اساسا قزوینى وجود نداشته است زیرا جنگ
آنتویوخوس با فرهاد ظاهرا در سال 130 یا 129 پیش از میلاد بوده و دژ
قزوین در زمان شاپور ذوالاکتاف ساسانى بنا شده (310-379) گذشته از
این و مهم‏تر از همه آنکه علماى قزوین از سده پنجم تا سده یازدهم هجرى
در کتابهائیکه تألیف کرده‏اند همچون «ارشاد» خلیل حافظ و «تدوین» امام
رافعى و «آثار البلاد قزوینى» و «تاریخ گزیده» و «نزهه‏القلوب» حمداله
مستوفى و «ضیافة الاخوان» آقا رضى قزوینى که در بعضى از آنها مخصوصا
مقابر بزرگان و مزارهاى متبرکه این شهر را بتفصیل نام برده‏اند هیچیک از آنها
اشاراتى به پیغمبریّه و بقعه مزبور ننموده‏اند از اینرو بنظر مى‏رسد که بقعه
مزبور محدث باشد چون در دوران صفویه پادشاهان این سلسله بقاع متبرکه
و مزارهاى منتسب به آل على علیه‏السلام توجّه خاصى داشتند و هرجا امامزاده یا
مشهدى از بنى فاطمه یا علویان سراغ مى‏کردند براى او قبه و بارگاه و صحن
و دستگاه بنیاد کرده املاک و مستغلاتى بر آن وقف مى‏نمودند و یکى را هم
بتولیت او مى‏گماشتند در دوران قاجاریه همه این رویه کم و بیش معمول
بوده مخصوصا امامزاده‏هاى بسیار در دوره قاجاریه پیدا شد که مى‏گفتند
خواب نما شده در اینگونه موارد یکى از سودجویان با دیدن خوابى ـ
امامزاده‏اى علم مى‏کرد و آنجا را وسیله پر کردن جیب خود قرار مى‏داد
درباره پیغمبریّه هم اگر بخواهیم چنین حدسى نزنیم و آنرا ساختگى ندانیم
باید منتظر باشیم که مدرک و سندى که حکایت از وجود مدفن چهار انبیاى مزبور
است بدست بیاید اگر مدارک ثابتى اظهار نشود نمى‏توان نسبت به بقعه مذکور نظر
قطعى اظهار نمود و آنجا را آرامگاه پیغمبران چهار گانه دانست.

شنیدنیها راجع به پیغمبریّه

از خدام پیغمبریّه که یکى از آنها سید و چشمش نابینا شده و دیگرى آقا
عبدالحسین حکمى که سن خود را 71 سال مى‏گفت و از سى و پنج سال
پیش اطاقدار مقبره حاج میرزا مسعود شیخ الاسلام است پرسیدم درباره این
مقبره از پیشینیان چه شنیده‏اید سید پاسخ داد آنچه از معمرین شنیده‏ام این
نقطه رودخانه بوه و کنار آن آسیابى قرار داشته است دو نفر از پیغمبرها که
سلام و سلوم  نام داشته‏اند و مردم را دعوت مى‏کردند باین آسیاب مى‏آورند
ـ آسیابان با مردم آنها را مى‏کشند و کنار رودخانه دفن مى‏کنند سهولى و القیا
که براى پیدا کردن آنها مى‏آیند در همین مکان بیمار شده و بدرود زندگى
مى‏گوید آنها را هم پهلوى آن دو تن دفن مى‏کنند ـ معروف است که آنها در
سردابى مدفونند برخى اشخاص که توانسته‏اند به سرداب بروند و جنازه‏ها
را به بینند نقل کرده‏اند که سرهاى آنها بطرف مشرق و پاهاشان رو به مغرب
بوده است حکمى که ظاهرا مردى دقیق‏تر و مطلع‏تر بنظر مى‏رسید ـ مى‏گفت
آنطور که ما شنیده‏ایم این پیغمبرها در زمان شاهپور بوده‏اند.

شیخ الاسلام هنگام بناى اینجا دستور داد اطراف بقعه را براى شفته ریز
کندند و هفت زرع عمق تازه تنور و چراغ روغنى پیدا شد. این بود که شیخ
الاسلام دیگر نگذاشت بکنند و از آنجا شفته ریختند ضمنا من گفت که در
هنگام حفر این مکان دو عدد سنگ یشم پیدا شد ظاهرا چند تن یهودى
عتیقه فروش از بغداد آمده بودند و در این حفارى نظرى داشتند[9] همچنین
حکمى مى‏گفت این جا که مقبره واقع شده مرتفعترین نقاط قزوین است و
سطح اینجا بانوک مناره مسجد جامع مساوى است از اینرو احتمال دارد
سرداب محل دفن انبیاء که بعضى اشخاص مدعى رویت جنازه آنها شده‏اند
صحت داشته باشد و بواسطه ارتفاع زیاد و خنک بودن محل بدنهاى آنها
نپوسیده باشد اما اکنون از سرداب مورد ذکر اثرى نیست و مدخل آن هم در
بناى خیابان از میان رفته است.

حکمى مى‏گفت در قدیم علماء و اشخاص بزرگ، احترام مالا کلامى به
این بقعه داشتند بطوریکه بعضى از آنها هنگام عبور از کنار بقعه یعنى از
خیابان کفشهاى خود را مى‏کندند این بود مجملى از تفضیلات که دو تن از
خدام معمر براى نگارنده تقریر کردند و راجع به برخى از آنها بعدا و در جاى
خود توضیحات لازم داده خواهد شد.

امامزاده صالح مدفون در کنار چهار انبیا

درباره امامزاده صالح مدفون در بقعه چهار انبیا، از گذشته دور به صالح
بن امام حسن مجتبى علیه‏السلام خوانده مى‏شده است. علاّمه نسّابه ابن طباطبا از
اعلام قرن پنجم هجرى، هنگام شمارش سادات مهاجر به قزوین مى‏نویسد:
از دیلم ابوالقاسم زید بن صالح بن حسن بن زید بن صالح بن محمّد الاعلم بن
عبیداللّه‏ بن محمّد بن عبدالرحمن الشجرى بن قاسم بن حسن بن زید بن امام
حسن
علیه‏السلام است که به همراه دو فرزندش ابو محمّد حسن، ابو طالب صالح به
قزوین مهاجرت نموده و مادرشان میمونه دختر ابویعلى حمزة بن محمّد بن
احمد بن جعفر بن محمّد بن على بن زید بن امام حسن علیه‏السلام بود.[10]

ظاهرا ابن طباطبا در نسب مادر ابوطالب صالح اشتباه نموده است زیرا
نسل زید بن امام حسن علیه‏السلام تنها از حسن بن زید تداوم داشته و او فرزندى بنام
على نداشته تا از او محمّد و سپس ابو یعلى حمزه به وجود آید. چنانچه در
نسب نامه امامزاده على اصغر زر آباد خواهد آمد، وى فرزندى داشته بنام
ابویعلى حمزه که از مشایخ شیخ کلینى رحمه‏الله بوده و نسب شریف او بدین
صورت است: میمونه بنت ابى یعلى حمزة الاکبر بن محمّد ابى على الاصغر
بن احمد سکین بن جعفر بن محمّد بن زید الشهید بن امام زین‏العابدین علیه‏السلام.

رافعى در کتاب التدوین از ابویعلى حمزه به شایستگى یاد نموده و
مى‏نویسد: «شریف نبیل فاضل عارف بالحدیث و اللغه و الشعر، سمع بقزوین
الحسن على الطوسى.»
[11]

حاکم نیشابورى نیز از او به نیکى یاد نموده و مى‏نویسد: در سال 342 یا
346 در نیشابود وفات کرده و جنازه‏اش را به قزوین نقل نمودند.[12]

شیخ الشرف عبیدلى نسّابه، ابوالقاسم زید بن صالح را ملقّب به مسدّد
باللّه‏ مى‏داند که در دیلم قیام نموده و فرزندانش به قزوین منتقل شدند.[13]

امام فخر رازى نیز درباره ابوالقاسم زید مى‏نویسد: مادرش از سادات
سیلقیه حسینیه بوده و خودِ او نیز در دیلم به سال 416 قیام کرد و در آنجا
وفات یافت و نسلش سادات بزرگى بودند.[14]

از آنجاییکه ابوطالب صالح نواده امام حسن مجتبى علیه‏السلام است و همسر او
نیز از خاندان مشهور قزوین و نواده امامزاده على اصغر زرآباد بوده و از سوى
علماى انساب تصریح به سکونت او در قزوین شده است، لذا به اعتقاد ما
شخصیّت مدفون در بقعه چهار انبیاء همین ابوطالب صالح بن ابى القاسم زید
بن صالح بن حسن بن زید بن صالح بن محمّد الاعلم بن عبیداللّه‏ بن محمّد بن
عبدالرحمن الشجرى بن قاسم بن حسن بن زید بن امام حسن
علیه‏السلام است که
سیّدى جلیل القدر، عظیم الشان و بسیار بزرگوار بود و خاندان او جملگى از
بزرگان سادات دیلم، طبرستان و قزوین و زنجان به شمار مى‏رفتند. وفات او
به احتمال قوى باید در نیمه نخست قرن پنجم هجرى باشد.

 


[1]. مینو در باب الجنّه قزوین 1: 634، سفرنامه میرزا محمّد حسین فرهانى: 16، دایره‏المعارف
تشیّع: 331 و 332، دایرة المعارف بناهاى آرامگاهى: 435،

 

[2]. کذا فى الاصول

 

[3]. نگارنده در سال 1318 شمسى از راه طالقان بالموت و رودبار رفتم و از شمس کلایه گذشت و به بالا ولایت رودبار رسیدم این قسمت عبارت از اراضى مرتفعى است که از هر طرف با کوهها احاطه شده و دنباله دره از سمت جنوب غربى برود شاهرود مى‏پیوندد و در قسمت شرقى این محوطه قریه وره بن و بفاصله کمى اوان و نزدیک باوان زوار دشت و متصل بزوار دشت قریه زر آباد است و فواصل این دهات دره‏هاى تنک و باریکى است که آنها را از یکدیگر جدا مى‏کند. امامزاده زر آباد موسوم است به على اصغر بن موسى الکاظم علیه‏السلام درخت چنار خونبار معروف در بالاى بقعه این امامزاده واقع شده و ریشه‏هاى آن بشکل شاخه‏هاى چند از بالاى صندوق ضریح به اطراف کشیده شده است مى‏گوید در روز عاشورا هر ساله از آن درخت خون یا خونابه‏اى جارى مى‏شود و شاخه‏اى که از آن خون یا خونابه جارى مى‏شود «شکافته شده و خون یا خونابه بیرون مى‏آید و آن شاخه همان سال خشک مى‏گردد و دیگر سبز نمى‏شود. دو درخت چنار کهن دیگرى هم در صحن امامزاده است عکس آنجا ضمن شرح امامزاده از لحاظ خوانندگان محترم خواهد گذشت.

 

[4]. مارکوپولو ایتالیائى از اهل ونیز بود در سال 670 ـ 1271 میلادى به قصد بازرگانى بآسیا آمده و به مغولستان رفت و مدت 24 سال مسافرت او طول کشید و 17 سال از این مدت را در چین بسر برد و در خدمت قو بالاى قا آن نوکر بود. وى اکثر نقاط آسیا را گردش کرد و چون به ونیز برگشت زندانى شد. مارکوپولو سواد نداشت که مشاهدات خود را یادداشت کند در زندان براى دیگرى تقریر کرده و او نوشته است.

 

[5]. چاپ اورى من لندن فصل 11 صفحه پنجاه.

 

[6]. سابا یا سبا ـ همان شهر ساوه مراد است که مارکوپولو با این قسم نوشته.

 

[7]. باید صحیح آن سولو کوس باشد.

 

[8]. ظاهرا مقصود آنتوخیوس یکى از پادشاهان سلو کیداست که در زمان اشکانیان قشون به ایران کشید و عاقبت شکست خورد و کشته شد.

 

[9]. در تذکره حاج سید تقى اعلى‏اللّه‏ مقامه تصرى شده است مسفوراتى که شرح حال انبیا است و در پوست آهو یا چیز دیگر نوشته شده روى ضریح است مى‏توان از اظهارات خادمان به این نتیجه رسید که اگر سرقت نشده باشد یکى از متصدیان آن بقه اوراق مزبور را یا دیگر اشیاء عتیقى که در این گونه مقابر بسیار بود به یهودیها فروخته باشند و شاید با نظر یهود یها به عنوان ساختن بقعه اقدام به حفر این نقطه کرده باشند بهرحال آنچه محقق است آن مسفورات اکنون وجود ندارد و معلوم نیست بدست چه کسى از میان رفته است بعید نیست چون خط فارسى و عربى نبوده اشخاصى روى جهالت و اینکه این خط غیر مسلمان است آنها را سوزانده یا از بین برده باشند و یا کلیمیها با ثمن بخشى آنها را از چنگ متولى با متصدى بقعه بیرون آورده باشند.

 

[10]. منتقلة الطالبیه: 245.

 

[11]. التدوین 2: 201.

 

[12]. المنتخب من السیاق: 186.

 

[13]. تهذیب الانساب: 134.

 

[14]. الشجرة المبارکه: 67-68.

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موضوعات
سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های جهان اسلام (معرفی بیش از چهل هزار زیارتگاه)

طراح وبلاگ: سید محمد علوی زاده